گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

میرود اندیشه عشق تو چون جان در تنم

ای عجب ای جان جان یا من توئی یا تو منم

روزنی افتاده از بام تو اندر کاخ من

مینمائی گاهگاهی مهر چهر از روزنم

چون فروبندی شود تاریک روزم همچو شب

چون گشائی تیره شب گردد چو روز روشنم

ای سحاب رحمت آبی ده بکشت مزرعم

یا بسوز از شعله برقی گیاه و خرمنم

دشمنی دور از تو دارد با همه نزدیکیم

یا توئی یا من که بیرون نیست زین دو دشنم

نی ز روی خوب تو هرگز نیاید دشمنی

دشمن من نیست جز من، دشمن من خود منم

یا چو دیوان بند نه، یا چون ملایک بال ده

ای سلیمان چاره ای فرما، که من اهریمنم

سخت تر شد زاهنم دل چون توئی داود وقت

نرم تر از موم کن با دست قدرت آهنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم

نی تو گفتی عالمی در عشق او برهم زنم

نی تو دست او گرفتی عهد کردی دو به دو

کز پی آن جان و دل این جان و دل را برکنم

نور چشمت چون منم دورم مبین ای نور چشم

[...]

سلمان ساوجی

عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم

وین سبوی زرق را بر سنگ قلاشی کنم

من خراب مسجد و افتاده سجاده‌ام

می‌روم باشد که خود را در خرابات افکنم

ساقی دوران هر آن خون کز گلوی شیشه ریخت

[...]

ناصر بخارایی

چون کمانت تا پی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ئی بر استخوان دارد تنم

گر کنی صد پی مرا، دوتاه پیمان نشکنم

رشتهٔ تن گر نبودی غرق خون از تیغ هجر

کس ندانستی مرا از رشتهٔ پیراهنم

گر به سوی مهر رخسارت که چشم کس ندید

[...]

امیر شاهی

با تو عمری شد که لاف دوستداری می‌زنم

لاجرم اکنون ز هجرانت به کام دشمنم

غنچه‌وار از دست دل خواهم گریبان چاک زد

چند سوزم لب به مهر و شعله در پیراهنم

گفته‌ای: خون ریزمت دست ار به دامانم زنی

[...]

جامی

شب که سر از حلقه سلک سگانت برزنم

طوقدار حلقه دم باد از ایشان گردنم

مهر و مه تابد ز روزن ور تو مهمانم شوی

بر فلک تابد فروغ مهر و ماه از روزنم

در تن از پیوند دل هر جا فتاده آتشیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه