گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

رفت از عمرم ای پسر چل سال

نیمه ای خواب و نیمه ای بخیال

از صبا و شباب بگذشتم

تا رسیدم کنون بسن کمال

آفتابم به نیمه روز رسید

که بود نیمه روز وقت زوال

رنج بردم بگرد کردن علم

نز پی گنج و گرد کردن مال

شکرلله که داد بی منت

حق بقدر کفاف مال و منال

نکشیدم بهیچ روی ز خلق

منت احتیاج و ذل سئوال

در پی گرد کردن روزی

سعی کردم و لیک با اجمال

دانم از عمر چند سال برفت

می ندانم که چند ماندم سال

چون جوانی بشد رسد پیری

همچنان کز پی رضاع، فصال

چونکه پیری رسد رود تن را

چستی و در رسد کلال و ملال

شد مرا وقت کوشش و بالش

وقت تواست ای پسر بکوش و ببال

هر چه خواهی ز هیچکس بمخواه

جز خداوند قادر متعال

که مرا داد رایگان همه چیز

عزت و جاه و دانش و اقبال

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

شاد باش ای هیون آخته یال

هیکل کوه کوب و هامون مال

از پیت کوس خورده کوه ثبیر

وز تکت کاخ خورده باد شمال

بوده با رنگ وقت تک همسر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

میل کرد آفتاب سوی شمال

روز فرسوده را قوی شد حال

باد بر شاخ کوفت شاخ درخت

خاک در بیخ دوخت بیخ نهال

کوه در آب رفت از آتش میغ

[...]

وطواط

ای جناب تو قبلهٔ اقبال

حضرت تو مخیم آمال

دین اسلام را کمال تویی

از تو مصروف باد عین کمال

تو ابو القاسمی بکنیت و هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه