گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

نزند دم فلک بجز دم عشق

عالمی نیست غیر عالم عشق

شادی ای نیست جز که شادی عشق

نیز نبود غمی بجز غم عشق

زین همه نکته ها که عقل سرود

حل نشد باز، راز مبهم عشق

عقل و آن زخمهای ناسورش

نشود به مگر بمرهم عشق

آدم عقل بود کز دم دیو

رفت ناگه ز ره، نه آدم عشق

عقل چون حلقه از پس در کوفت

کاندرین حلقه نیست محرم عشق

ملک صورت بود مسلم عقل

ملک معنی بود مسلم عشق

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode