شوریست عجب در سر شوریده سران باز
یارب چه خبر میرسد از بیخبران باز
زد نوبتی چرخ مگر نوبت عشرت
بر درگه آن خسرو زرین کمران باز
بر دوش و سرم خرقه و دستار گران است
این هر دو گرونه بیکی رطل گران باز
چون قطره مگر روبسوی بحر نهادند
یک قافله دل گمشده بی پا و سران باز
شاید که بروی تو دگر باز نبیند
هر دیده که گردیده بروی دگران باز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حال و هوای عشق و شوری که در دل دارد صحبت میکند. او به نغمهای میاندیشد که از حال بیخبران میرسد و به ذکر خسرو (شخصی محبوب) میپردازد. شاعر به نوعی از سنگینی و دشواریهای زندگی، مثل خرقه و دستار (نشانههای زهد) اشاره میکند که بر دوش او سنگینی میکند. او به تشبیهی از قطرهای میپردازد که به دریایی میپیوندد، و حس گمشدهای را در دل دارد که بدون راه و سرنوشت است. شاعر در نهایت به این نکته اشاره میکند که شاید دیگر نتواند چهره محبوبش را ببیند، چرا که چشمهایی که به سوی دیگران چرخیدهاند، دیگر آن را نخواهند دید.
هوش مصنوعی: در دل مجنونان، شور و هیجانی عجیب وجود دارد. خدایا، چه بر سر آنها میآید که از حال بیخبران باخبرند؟
هوش مصنوعی: چرخ روزگار گاهی چرخش میکند و ممکن است نوبت شادی و خوشی به درگاه آن شاه زرین موی برسد.
هوش مصنوعی: بر دوش و سرم لباس پشمی و عمامه سنگینی هست که هر دو به اندازه یک رطل سنگین هستند.
هوش مصنوعی: یک گروه از دلهای سرگردان و بدون راه، مانند قطرهای هستند که به سوی دریا حرکت میکنند.
هوش مصنوعی: شاید دیگر هیچکس تو را نبیند، زیرا دیدهها دیگر به سمت دیگری خواهند رفت و متوجه تو نخواهند شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.