چه خوش است آنکه شبی از سر شب تا بسحر
با تو خسبیم بیک بالش و در یک بستر
بر نگیریم سر از بالش تا بانگ خروس
بر نداریم سر ار بستر تا گاه سحر
بخوریم از دهن تنگ توهی نقل و نبات
ببریم از لب گلبرگ توهی قند و شکر
گه ببوسیم بشوخی ز دهانت چه قدح
گه بگیریم ز تنگی بمیانت چه کمر
لیکن این حال محال است که از جور رقیب
نتوانم بگذرگاه بروی تو نظر
گر میسر شود، از دوست ندارم امید
ور تصور شود، از بخت ندارم باور
هر چه آید بسر از دوست نشاید گله کرد
کوی عشق است و ره مشغله و جای خطر
عاشق از جا نرود گر همه یکجا برود
عقل و دین و دل و جان، مال و منال و سرو زر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به آرزوی شبزندهداری کنار معشوقش اشاره میکند، جایی که هر دو در یک بستر آرام بخوابند و هیچگاه سر از بالش برندارند تا صبح فرا برسد. او به لذتهایی از قبیل خوردن شیرینی از دهان معشوق و بوسیدن او اشاره میکند، اما همزمان به دشواریهای عشق و مشکلاتی که ناشی از رقیب است، اعتراف میکند. شاعر میگوید اگرچه این حالت ideal و خوشایند است، اما به خاطر مشکلاتی که دارد، برایش ممکن نیست. او در نهایت به این نکته اشاره میکند که عاشق نمیتواند از عشقش دست بکشد، حتی اگر همه چیز را از او بگیرند.
هوش مصنوعی: چه خوب است که شبی را از آغاز تا صبح، کنار هم بخوابیم، بر روی یک بالشت و در یک بستر.
هوش مصنوعی: تا زمانی که صدای خروس نشنیدهایم، سر از بالش برنخواهیم داشت و از خواب برنمیخیزیم تا صبح روشن شود.
هوش مصنوعی: از دهان زیبا و تنگ تو، با لذت میخوریم و از لبهای گلبرگمانند تو، نقل و نبات برمیداریم که شبیه قند و شکر است.
هوش مصنوعی: گاه با شوخی از دهانت بوسهای میزنیم و گاه از تنگی به آغوشت پناه میبریم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه از ظلم و رفتار ناپسند رقیب نمیتوانم به راحتی عبور کنم، اما نمیتوانم به تو ننگرم و از فکر تو فاصله بگیرم.
هوش مصنوعی: اگر ممکن باشد، از دوست امیدی ندارم و اگر تصور شود، از شانس نیز چیزی نمیتوانم باور کنم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از جانب دوست به سرمان میآید، نباید شکایت کنیم. زیرا اینجا راه عشق است و منطقهای است پر از مشغولیّت و خطر.
هوش مصنوعی: عاشق هیچگاه از عشق و دلداستهاش جدا نمیشود، حتی اگر همه چیز دیگری را کنار بگذارد و برود. عقل، دین، دل، جان، و همچنین ثروت و دارایی هم نمیتوانند او را از احساساتش دور کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خضاب من و از موی سیه کردن من
گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!
غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من
خردِ پیران جویند و نیابند مگر!
رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر
خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر
بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم
رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر
سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت
[...]
عید شاداب درختیست که تا سال دگر
از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر
بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ
بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر
زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار
[...]
دستهها بسته به شادی بر ما آمدهای؟
تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟
ای دلارام و دل آشوب و دلاویز پسر
عهد کرده بوفا با من و نابرده بسر
غم عشق تو روانم بلب آورده بلب
درد هجر تو توانم بسر آورده بسر
شمنان چون تو ندیدند و نبینند صنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.