گفتمش هندوی زلفت، گفت طراری کند
گفتمش جادوی چشمت گفت عیاری کند
گفتمش لعل تو خواهد کرد کام دل روا؟
باز گفت آری کند لیکن بدشواری کند
گفتمش بیمار عشقت را چو جان آمد بلب
گفت لعل جانفزای من پرستاری کند
گفتمش هندوی سرمستت بود دائم خراب
گفت مخمور است و گاهی نیز خماری کند
گفتم آن طوق معنبر چیست بر گردن ترا؟
گفت تسبیح است و گاهی نیز زناری کند
گفتم آن ترک قدح نوشت بود پیوسته مست
گفت در مستی نگاهش کار هشیاری کند
گفتمش آخر کند درد دل ما را دوا
لعل خندانش تبسم کرد و گفت آری کند
گفتم آن شیخ مزور در چه تدبیر است، گفت
گاه صید خانگی گه صید بازاری کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر با محبوب خود در مورد زیباییهای او و تأثیراتش بر دل عاشق سخن میگوید. او به زلف و چشمان محبوب اشاره میکند و از او میخواهد تا آرزوی دلش را برآورده کند، اما محبوب میگوید این کار دشوار است. شاعر از بیماری عشق و خواست پرستاری محبوبش سخن به میان میآورد و محبوب به ویژگیهای معجزهآسا و ظاهری خود اشاره میکند. همچنین ردپای مشروبات الکلی و حال خرابی را در صحبتهایش مییابد و در نهایت به وجود یک شخصیت فریبی به نام شیخ اشاره میکند که به دنبال شکارهایی از هر دو نوع است.
هوش مصنوعی: به او گفتم که موهای تاریکت شبیه هندوهاست، او پاسخ داد که این زیبایی را به تزویر و نیرنگ به دست آورده است. من به او گفتم که چشمانت جادوگری دارند، و او در پاسخ گفت که این مهارت در فریب دادن است.
هوش مصنوعی: به او گفتم آیا لبهای تو میتواند آرزوی دل را برآورده کند؟ او پاسخ داد بله، اما این کار دشوار خواهد بود.
هوش مصنوعی: گفتم به او که بیمار عشق تو مانند جان برایم عزیز است، او گفت که لعل زیبای من در این بیماری از او مراقبت خواهد کرد.
هوش مصنوعی: به او گفتم که دختر هندو همیشه در حال مستی است، او جوابی داد که گاهی مست است و گاهی هم حالش عادی میشود.
هوش مصنوعی: سوالی کردم درباره شیئی که بر گردن تو آویخته شده است. در پاسخ گفت که آن تسبیح است، اما گاهی هم به شکل زنجیری تنگ میشود.
هوش مصنوعی: به او گفتم که آن دختر زیبای مینوش ملزم به مستی است. او در حالت مستی نیز، از حال هشیاری و نظارت بر خود غافل نمیشود.
هوش مصنوعی: به او گفتم که آیا درد دل ما را درمان میکند؟ او با لبخندی دلنشین پاسخ داد: بله، این کار را انجام میدهد.
هوش مصنوعی: من از آن شیخ فریبکار پرسیدم که در چه فکری است، او پاسخ داد که گاهی به شکار چیزهای نزدیک و آشنا میپردازد و گاهی به دنبال شکارهای تجاری و بازار میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خداوندی که پیش لطف خاک پای تو
آب حیوان از وجود خویش بیزاری کند
پای باست زین اگر بر خنگ ایام افکند
فتنه نتواند که در ظلمش ستمکاری کند
روی هر خاکی که از موزهت جمالی کسب کرد
[...]
دوست چون خواهد که عاشق هر نفس زاری کند
خانمانش سوزد و میل دل آزاری کند
ساختن باید بسوز عشق آن یاری که او
کو بسوزد آشکارا در نهان یاری کند
کی توان برداشتن بار بلای عشق را
[...]
گرنه دل را زلف مشکینش نگهداری کند
کیست این بیمار را یک شب پرستاری کند؟
حسن را از دیده بد، شرم می دارد نگاه
مهر تابان را همان پرتو سپرداری کند
می تراود بوسه زان لبهای نو خط بی طلب
[...]
بخت اگر یاری کند دلدار دلداری کند
نوبت گلشن رسد گلزار گلزاری کند
سهل باشد محنت از جور رقیب و دور چرخ
شاخ گلبن گل بر آرد خارا گر خاری کند
بزم عشرت گرم گردد، خون تاک آید بجوش
[...]
بخت نافرجام اگر با عاشقان یاری کند
یار عاشقسوز ما ترک دلآزاری کند
بر گذرگاهش فرو افتادم از بیطاقتی
اشک لرزان کی تواند خویشتنداری کند؟
چارهساز اهل دل باشد می اندیشهسوز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.