|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، زاهدی که روزگاری به عبادت و ریاضت مشغول بود، در نیمه شب از زندگی در صومعه و زهد بیزار میشود. او جام می از دست معشوقهاش میگیرد و مست میشود و در خیابانها نشان میکند. تسبیحش از دستش میافتد و دلش در زنجیر عشق گرفتار میشود. او لباسهای مذهبیاش را کنار میزند و سرش را به سمت میگذارد، بدون اینکه نگران چیز دیگری باشد. در نهایت، او از دغدغههای دینی آزاد میشود و به دنیای باطنی خود وارد میشود.
هوش مصنوعی: زاهدی که به زندگی روحانی و ریاضتکشیده عادت کرده بود، در نیمه شب از محیط خود خسته و دلزده شد و درب خانهای را که نماد زندگی پرهیاهو و شاداب بود، یافت و به آنجا رفت.
هوش مصنوعی: مردی که از عشق و زیبایی معشوقهاش غرق در شادی و سرخوشی شده، جام شرابی از دست او گرفت و به حالت شادابی و مستی در میان بازار ظاهر شد.
هوش مصنوعی: تسبیح از دستش افتاد و دلش به زنجیر وابستگی درآمد.
هوش مصنوعی: در این بیت، فردی از بار سنگین زندگی و مسئولیتها رهایی مییابد و بیوزن و آزاد به سمت هدفی خاص میرود. او لباسها و محدودیتهای خود را کنار میگذارد و در این روند، احساس سبکی و آزادگی میکند.
هوش مصنوعی: سر را بر پای خم میگذارم و بدون هیچ نگرانی، از دغدغههایم رها میشوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیر ما وقت سحر بیدار شد
از در مسجد بر خمار شد
از میان حلقهٔ مردان دین
در میان حلقهٔ زنار شد
کوزهٔ دردی به یک دم درکشید
[...]
هر که را اسرار عشق اظهار شد
رفت یاری زانک محو یار شد
شمع افروزان بنه در آفتاب
بنگرش چون محو آن انوار شد
نیست نور شمع هست آن نور شمع
[...]
آفتاب عمر بر دیوار شد
والله ار نفسم دمی بیدار شد
تا ز پیشم نازنین دلدار شد
بی رخش نور و نوام از کار شد
پوستم بر استخوان مانند چنگ
چنگ گشتم ناله زیر و زار شد
تا هوای چشم و زلف پر خمش
[...]
یار بی جرمی ز من بیزار شد
ناگهان با دشمنانم یار شد
مونس جانش همی پنداشتم
نام و ننگم در سر این کار شد
زاری و افغان من سودی نداشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.