گنجور

 
عبدالقادر گیلانی

ای غبار خاک کویت سرمه چشم فلک

ای به تو محتاج خلق هر دو عالم یک به یک

یا رسول الله توئی کان ملاحت پرکمال

کزتو باید برد خوبان دو عالم را نمک

هرکه او امروز مالد روی بر خاک درت

آن مبارک روی فردا کی درآید در فلک

شام سبحان الذی اسری بعبده شد سوار

بر بُراق راهوار برق همچون تیز تک

در مقام قاب قوسینت خدا کرده سلام

تو رسانیدی سلام حق به امّت یک به یک

از خدایت رحمت و از تو شفاعت روز حشر

در نجات عاصیان امّت تو نیست شک

تا ملک بشنوده است صلوات تو از امّتت

عذر خواه از گناه امّت تو شد ملک

گر نبودی روی تو میبود در کتم عدم

هم ولیّ و هم نبیّ وهم سماوات و سمک

مرغ جانها را بود پر از صلوة لطف تو

بی پر تو اینچنین نتوان پریدن بر فلک

نامهای عاصیان امّت خود را ببین

پس بفرما تا گناهانرا کنند از نامه حک

محیی صلوات آن شفیع و آن نبی بسیار گو

زانکه داری تو بدی بسیار و نیکوئی کمک