گنجور

 
سلمان ساوجی

ای حریم بارگاهت کعبه ملک و ملک !

ساحتت را روضه فردوس حدی مشترک

در خط از عکس خطوطت ، سطح لوح لاجورد

در گل از سهم اساست ، پای وهم تیز تک

از فروغ شمسه دیوار ایوانت به شب

ذره ها را در هوا بتوان شمردن یک به یک

پاسبانان دور بامت که با عرشند راست

زنده می دارند شب ز آواز تسبیح ملک

باغبار کیمیای خاک در گاه تو زر

سر زند بر سنگ اگر جوهر نماید بر محک

با رگاهت قبله گاه مشگ مویان خطا

آستانت قبله جای ماهرویان نمک

جنت وصحنت مقابل می نهد استاد عقل

گفت رضوان : هان بیا ! آن عرصه لی ، وین خصه لک

خا ر و خاشاک غذایت می فرستند هر صباح

گلشن فردوس را فراش بر رسم ملک

ز اشتیاق خوض روض کوثر مشربت

می شود ماه سما هر ماه بر شکل سمک

ز اعتدال نو بهار گلشنت در مهرگان

می دماند خیری از ازهار وگلبرگ از خسک

چرخ خورشید جلالی ایمن از تغییر هدم

سد یا جوج بلایی فارغ از تخریب دک

میر بر صدر تو جمشید ست بر عرش سبا

شاه بر تخت تو خورشید ست بر اوج فلک

شیخ حسن بیگ آسمان مملکت (من کل باب)

شاه دلشاد آفتاب سلطنت بی هیچ شک

حزم هشیارست قصر ملک این را پاسبان

بخت بیدارست خیل نصرت آن را یزک

نیست بی این باد را دست تطاول بر چراغ

نیس بی آن آب را حکم تصرف بر نمک

آن جهانداری که از آواز کوشش هر زمان

روز کوشش آید اندر گوشش (النصرة معک )

خطه بغداد جز در سایه اقبال شان

چون خلافت با علی بوده است و زهرا بی فدک

تا به تیغ زرنگاری از روی گیتی هر صباح

خط مشک افشان شب را می کند خورشید حک

این بهشت آباد خرم بر شما فرخنده باد

مسکن احباب جنت منزل اعداد درک

 
 
 
قطران تبریزی

فتح آذربایجان امسال اینجا خوانده ام

فتح ترکستان و چین خوانم دگر سالت فرنگ

عبدالقادر گیلانی

ای غبار خاک کویت سرمه چشم فلک

ای به تو محتاج خلق هر دو عالم یک به یک

یا رسول الله توئی کان ملاحت پرکمال

کزتو باید برد خوبان دو عالم را نمک

هرکه او امروز مالد روی بر خاک درت

[...]

انوری

صاحبا از نیکخواه و بدسگالت یک مثال

دیده‌ام از چرخ دولاب و در آنم نیست شک

میل دورش چون به گردش می‌درآید دیده‌ای

یک طرف سوی زمین دیگر طرف سوی فلک

قصد و میل نیکخواه و بدسگالت همچنوست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مهستی گنجوی

گر بیفتد یک سر مویی ز خاتون زمان

بس گنه آویزه دارد بی ریا و ریب و شک

آنچه حیوان است از تأثیر او . . . شود

روسپی زاید میان آب دریاها سمک

شمس مغربی

بر دل ریشم لبت دارد بسی حق نمک

گر بپرسی ز اشک خونینم بگوید یک‌به‌یک

مردم چشم جهانی در جهان مردمی

ای تو چشم و جان و مردم را به جای مردمک

ای دل ار خواهی ببینی خضر را خطش ببین

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه