نی نی، زهر که هست فروتر، فروترم
خاک رهم، بجز ره ادبار نسپرم
حلقه بگوش و روی پر از چین چو سفره ام
زین روی سرگرفته ام و بسته ی زرم
دایم ز حرص باده-که خونش حلال باد-
تن جملگی دهان شده مانند ساغرم
گر من چو خم نبوده ای جمله تن شکم
از دوستی می، نبدی خاک بر سرم
تا عالمی فروبرم از حرص همچو شام
خون دل و سیاهی روی است در خورم
چوگان شده ست هیأت پشتم زحرص آنک
گوی زمین به جملگی آید به کف درم
خون عروس رز خوردم و دانم آن مباح
زیرا که همچو بحر برآشفته، کافرم
زان غم که همچو شمع، زبان آفت من است
در خود فروشده ست تن زرد لاغرم
صد کرت از سمع احادیث خوشتر است
در بزمگه سماع خوش چنگ دلبرم
از سرزنش کجا بودم باک از آنکه من
رخ زرد و دل سیاه چو کلک و چو دفترم
در صف روشنان که چو آبند صاف دل
شوریده، تیره حال، چو آبی مکدرم
در صومعه کجا بودم راه، تا به طبع
چون راه، خاک پای سگان قلندرم
نه بابت مساجد و نه لایق کنشت
نه مستحق دار و نه در خورد منبرم
شاید که گوشه گیرم و رود رکشم از آنک
چون سایه پایمال و چو ذره محقرم
من دوستدار صدر جهانم چرا رسد
چون دشمنانش هر نفسی رنج دیگرم؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و تیرهدلانه یک فرد است که در شرایطی سخت و نامناسب به سر میبرد. شاعر از وضعیت خود به عنوان فردی سرخورده که در دنیای پست و ناپسند زندگی میکند، سخن میگوید و از غم و حرص و افسردگی خود شکایت میکند. او به دنبال لذت و خوشی گشته اما به دلیل وضعیتی که در آن است، احساس ناکامی و بیپناهی دارد.
شاعر به تضاد بین خود و جامعه اشاره میکند و به این نتیجه میرسد که نه جایی در مساجد دارد و نه در مکانهای مقدس. او به خاطر محبتی که به جهان و دوستی دارد، رنج میبرد. در نهایت، او ناامید است و احساس میکند که با وجود تمام تلاشها و آرزوهایش، به یک مبارزه بیثمر دست میزند.
هوش مصنوعی: من همچنان در قعر و پستترین مرتبهها هستم و جز این مسیر تاریک و ناامیدکننده، راهی دیگری نمیشناسم.
هوش مصنوعی: بر روی چهرهام چین و چروکهایی وجود دارد به گونهای که شبیه به سفرهای شدهام. مثل اینکه در این حالت، خود را به دوری از دنیا و اسیر در زرق و برق آن میبینم.
هوش مصنوعی: همیشه به خاطر حرص و طمع باده، که خونش بیزحمت و حلال است، همهی تن شبیه یک جام شده است.
هوش مصنوعی: اگر من مانند خم نبودم، همه جانم را به خاطر دوستی با می میریختم، خاک بر سرم میشد.
هوش مصنوعی: من برای از بین بردن حرص و آز جهانی، همچون شب که دل را میخورد و چهره را سیاه میکند، محتاج هستم.
هوش مصنوعی: چونکه طعمهای آرزویم را به دست بیاورم، به خاطر حرص و طمعی که دارم، حالم مانند بازیکان چوگان است که تلاش میکند تا همه چیز را در اختیار بگیرد.
هوش مصنوعی: من شربت عشق را چون خون عروس گل نوشیدهام و میدانم که این کار برایم جایز است، زیرا حال و احوالم بهسان دریا که در طغیانی و بیقراری است، نشان از کفر و بیدینیام دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر اندوهی که مانند شمع جانم را میسوزاند، جسم زرد و لاغرم در خود فرورفته است.
هوش مصنوعی: شنیدن صد بار سخنان دلنشین در میهمانی که دلنوازی موسیقی وجود دارد، برای من از همه چیز زیباتر است.
هوش مصنوعی: من از سرزنش دیگران هراسی ندارم، چرا که ظاهر من زرد و دل من تاریک است، همانند کاغذ و نوشتهای که درون آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: در میان کسانی که دلهاشان پاک و روشن است، من همانند آبی کدر و تیرهحالم، در حالی که آنها مانند آب زلال و صاف هستند.
هوش مصنوعی: در مکانهایی که به عبادت و ریاضت میپردازند، من کجا میتوانستم راه را پیدا کنم؟ تا اینکه طبع من مانند راهی، خاک پای سگهای راه گم کرده قلندران شده است.
هوش مصنوعی: نه به خاطر مساجد، نه برای عبادت در کلیسا، نه شایسته جایگاههای عبادی هستم و نه مناسب بر روی منبر نشستن.
هوش مصنوعی: شاید من به دور از جمع و孤独 باشم و زندگیام برخلاف خواستههایم پیش برود، چرا که همانند سایهای که زیر پا میروند و ذرهای که بیارزش به نظر میرسد، احساس حقارت و نادیدگی میکنم.
هوش مصنوعی: من عاشق بهترین و عزیزترین موجودات هستم، اما چرا هر لحظه باید از این عشق دچار رنج و درد شوم، درست مانند دشمنانش؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
. . . ری به . . . ن خر سر خمخانه در برم
تا عاقبت کجا رسد اینکار بنگرم
آن خر سری که شعر سراید بلحن خر
پالیز شاعری را گوید . . . ر خرم
یعنی ز من بجوشد هر شاعری که هست
[...]
تا آمد از عدم به وجود اصل پیکرم
جز غم نبود بهره ز چرخ ستمگرم
خون شد دلم در آرزوی آنکه یک نفس
بیخار غم ز گلشن شادی گلی برم
پیموده گشت عمر به پیمانهٔ نفس
[...]
ای طالع نگون ز تو تا کی قفا خورم
وی چرخ واژگون ز تو تا کی جفا برم
روزی بخشم بشکنم این مهر مهر تو
وین پرده کبود تو بر یکدگر درم
از دور تو چه باک که من قطب ثابتم
[...]
هر شب که سر به جیب تحیر فرو برم
ستر فلک بدرم و از سدره بگذرم
اندر بها ز گوهر عالم فزون بود
هر در که من ز بحر تفکر بر آورم
عنقا شوم به مغرب عزلت که آفتاب
[...]
داند جهان که قره عین پیمبرم
شایسته میوه دل زهرا و حیدرم
دریا چو ابر بار دگر آب شد ز شرم
چون گشت روشنش که چه پاکیزه گوهرم
دری پر از عجایب دریا شود به حکم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.