گنجور

 
قدسی مشهدی

..............................

..............................انه‌ای دارم

مخندید ای حریفان گر شمردم از شما خود را

نیم گر مست، باری گریه مستانه‌ای دارم

ز چنگ من صبا زلفش نگیرد چون به آسانی؟

که من بسیار کم طالع‌تر از خود، شانه‌ای دارم

سراغ عافیت می‌گیرم از هرکس که می‌بینم

تلاش آشنایی باز با بیگانه‌ای دارم

به بزم دیگران تا کی چراغ انجمن باشی؟

شبی از در درآ ای شمع، من هم خانه‌ای دارم

حریفان مست و مینا سرکش و ساقی‌ست بی‌پروا

درین مجلس ز خونگرمان، همین پروانه‌ای دارم

چرا افکنده‌اید از چشمم ای طفلان نمی‌دانم

به سنگم پرسشی، من هم دل دیوانه‌ای دارم

به فرقم چون نگیرد طایر غم، آشیان قدسی؟

که در دامان خود از اشک، مشت دانه‌ای دارم