دلی سرگرم شوق از جلوه مستانهای دارم
ز شمع قامتی آتش بجان پروانهای دارم
خرابآباد عالم را منم آن جعد سرگشته
که هر روز آشیان در گوشه ویرانهای دارم
چه کوشم از پی روزی به من خواهد رسید آخر
ز هر خرمن که قسمت خوشهای یا دانهای دارم
نه بینی کامل ار عشقم مکن یکباره انگارم
ازین می گر ندارم شیشه پیمانهای دارم
بپایان قصه زلفت به این عمر آیدم حاشا
که بس کوتهشبی دور و دراز افسانهای دارم
نشاطانگیز طبعم شد مگر بوی می وصلی
که امشب چون صراحی گریه مستانهای دارم
کشی زلف از کفم چند و دهی در دست مشاطه
نه آخر از دل صد چاک من هم شانهای دارم
نیم بیخانمان مشتاق کز دل بر سر کویش
ز هر ویرانه بس ویرانهتر ویرانهای دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
..............................
..............................انهای دارم
مخندید ای حریفان گر شمردم از شما خود را
نیم گر مست، باری گریه مستانهای دارم
ز چنگ من صبا زلفش نگیرد چون به آسانی؟
[...]
خراباتینژادم دلق شیادانهای دارم
صراحی در بغل، در آستین پیمانهای دارم
به ناقصفطرتان بخشیدهام دنیا و عقبا را
گدای کوی عشقم همت مردانهای دارم
ز جانان میگریزم، شور استغنا تماشا کن
[...]
چو بلبل از خس و خار چمن کاشانهای دارم
برای برق حسن گل عجایبخانهای دارم
نه در شهر است آرامش نه در صحراست تمکینش
نمیدانم چه سازم خاطر دیوانهای دارم
تو مشغولی به خویش ای زاهد و من فارغم از خود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.