گنجور

 
قدسی مشهدی

کم خمار بگیرد، اگر شراب شوم

برآورد ره روزن، گر آفتاب شوم

چگونه با دیگران بینمت، که عکس رخت

اگر در آینه افتد، ز غیرت آب شوم

ز غیرتم شده آگاه، چون ز من رنجد

به دیگران زند آتش که من کباب شوم

به روز وصل، چو خورشید از اضطراب حجاب

گهی نقاب درم، گاه در نقاب شوم