گمان مبر که ز روی تو دیده بردارم
به روی توست مرا دیده، تا نظر دارم
چو نقش پا به رهت دیده دوختم، ترسم
که بگذری تو، گر از راه دیده بردارم
مباد در دو جهان دستگیر، هیچکسم
بجز تو در دو جهان گر کسی دگر دارم
خرید بیخودیام از جفای خودداری
سرم چو نیست، چه پروای دردسر دارم
دگر به قتل که خنجر کشیدهای، که ز رشک
هزار خنجر الماس در جگر دارم
فریب شعله چو پروانهام ز راه نبرد
که آتشی چو محبت به زیر پر دارم
ز شش جهت چو رهم بسته است نومیدی
ندانم این همه غم، از چه رهگذر دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی است. شاعر به تصویر کشیدن احساسات عمیق خود میپردازد و از وابستگیاش به معشوق سخن میگوید. او میگوید که هرچند ممکن است معشوق از او دور شود، اما چشم از او برنمیدارد. در عین حال، شاعر به ناامیدی و دردهایی که تجربه میکند نیز اشاره میکند و احساس میکند که در جهان تنهاست و جز معشوقش هیچکس دیگری را نمیخواهد. او از بیخود شدنش به خاطر جفای معشوق میگوید و به حسرت و رنجهایی که در دل دارد، اشاره میکند. در نهایت، او ناامیدیاش را از مشکلات و غمهایش ابراز میکند و به سختیهای مسیر زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: فکر نکن که من به خاطر تو نگاه از تو برداشتهام. تا زمانی که به تو نگاه میکنم، چشمانم فقط به توست.
هوش مصنوعی: من وقتی به راه تو نگاه میکنم و اثر پای تو را میبینم، میترسم که اگر از این راه بگذری، دیگر نتوانم تو را ببینم.
هوش مصنوعی: مباد که در هیچکدام از این دو جهان به دست کسی گرفتار شوم، چون هیچکس جز تو را در زندگیام نمیخواهم.
هوش مصنوعی: من به خاطر خودداریام از برخی چیزها، بیدلیل دچار خیالی میشوم که به من آسیب میزند. حالا که چیزی ندارم، چه اهمیتی دارد که با مشکلات روبهرو شوم؟
هوش مصنوعی: تو به کشتن کس مشغولی، در حالی که من از حسادت و حسرت، هزار خنجر تیز و با ارزش را در دل دارم.
هوش مصنوعی: من با دیدن شعله به یاد پروانه میفتم و از جنگیدن دور میشوم؛ زیرا آتش عشق را زیر بال خود دارم.
هوش مصنوعی: وقتی از هر طرف به شدت ناامید شدهام، نمیدانم که این همه غم و اندوه از کجا بر من نازل شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز ناتوانی خود اینقدر خبر دارم
که از رخش نتوانم که دیده بردارم
زمانه آب متاع کسان خریده و من
نیم پسند زآبی که در گهر دارم
مگر بهانه ماندن شود در آن سر کوی
[...]
به حرف و صوف ز لب مهر از چه بردارم
که پیش تیغ حوادث همین سپر دارم
درین ریاض من آن عندلیب دلگیرم
که در بهار سر خود به زیر پر دارم
سپهر مجمر و انجم سپند می گردد
[...]
پیاله بر کف و چشم تو در نظر دارم
دماغی از گل پیمانه تازه تر دارم
همیشه مستی من جام جم به کف دارد
خبر ندارم و از عالمی خبر دارم
ز سینه صافی خود در حصار فولادم
[...]
خیال آن مژه عمریست در نظر دارم
درین چمن قلم نرگسی به سر دارم
نیاز من همه ناز، احتیاجم استغنا
گل بهار توام رنگ از که بردارم
وصال اگر ثمر دیدههای بیخوابست
[...]
گدای میکده ام خشت زیر سر دارم
زمهر افسر و از کهکشان کمر دارم
زیمن عاطفت پیر می فروش مدام
شراب صافی و ساقی سیمبر دارم
مبین به چشم حقارت به وضع مختصرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.