گنجور

 
قدسی مشهدی

عشق خواهی، خنده را بر لب کش و دلتنگ باش

آشتی کن با غم و با عافیت در جنگ باش

دشمن خود باش، اما دوست شو با دیگران

بر سر یاران گل و بر شیشه خود سنگ باش

عشق خواهی، بی شکستی کی شود کارت درست

در کف معشوق دل، بر روی عاشق، رنگ باش

پهلوی مجنون رو و فارغ نشین از ننگ و نام

شهر بر دیوانه صحرانشین گو تنگ باش

اهل مجلس را به هر نوعی که باشد، می نواز

بر لب ساقی می و در دست مطرب چنگ باش

باعث اندوه و شادی، اختلاط مردم است

آشنا با کس مشو، فارغ ز صلح و جنگ باش

شوق هرجا مجلس‌آرایی نماید، باده شو

عشق هرگه نغمه‌پردازی کند، آهنگ باش

قرب و بعد آرزو دارند هریک لذتی

در بیابان طلب، گه گام و گه فرسنگ باش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بابافغانی

با کسان در صلح و با خود دایما در جنگ باش

هیچکار از بیغمی نگشایدت دلتنگ باش

طاعت و عشرت نگردد جمع با هم ای عزیز

گر مرید پیر راهی یکدل و یکرنگ باش

پادشاهی مانع فقر و نقیض عشق نیست

[...]

فصیحی هروی

تا توانی در ترازوی هوس بی سنگ باش

چون گل آزادگی بیزار از آب و رنگ باش

حسن اگر در دیده چون نازت دهد جا پا منه

خوش نشین ناله‌های زار چون آهنگ باش

چون خزان آید در دل چون گل از شش سوگشای

[...]

صائب تبریزی

باده گلرنگ شو یا شیشه بیرنگ باش

بوی خون می آید از نیرنگ، بی نیرنگ باش

چند در نیرنگ سازی روز گارت بگذرد؟

شبنم بیرنگ شو، با خار و گل همرنگ باش

در حریم عشق و بزم حسن تا راهت دهند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه