گنجور

 
قدسی مشهدی

عشق خواهی، خنده را بر لب کش و دلتنگ باش

آشتی کن با غم و با عافیت در جنگ باش

دشمن خود باش، اما دوست شو با دیگران

بر سر یاران گل و بر شیشه خود سنگ باش

عشق خواهی، بی شکستی کی شود کارت درست

در کف معشوق دل، بر روی عاشق، رنگ باش

پهلوی مجنون رو و فارغ نشین از ننگ و نام

شهر بر دیوانه صحرانشین گو تنگ باش

اهل مجلس را به هر نوعی که باشد، می نواز

بر لب ساقی می و در دست مطرب چنگ باش

باعث اندوه و شادی، اختلاط مردم است

آشنا با کس مشو، فارغ ز صلح و جنگ باش

شوق هرجا مجلس‌آرایی نماید، باده شو

عشق هرگه نغمه‌پردازی کند، آهنگ باش

قرب و بعد آرزو دارند هریک لذتی

در بیابان طلب، گه گام و گه فرسنگ باش