گنجور

 
فصیحی هروی

تا توانی در ترازوی هوس بی سنگ باش

چون گل آزادگی بیزار از آب و رنگ باش

حسن اگر در دیده چون نازت دهد جا پا منه

خوش نشین ناله‌های زار چون آهنگ باش

چون خزان آید در دل چون گل از شش سوگشای

در بهاران غنچه‌سان در بسته و دلتنگ باش

در گلستان جنون دستان رسوایی بزن

عقل گو خار سر دیوار نام و ننگ باش

نوشداروی جنون در حقه تسلیم نیست

خوی طفلان گیر و دست‌آموز صلح و جنگ باش

بال می‌رویاندم از تن چو اخگر شوق دوست

ره چو سوی اوست گو یک گام صد فرسنگ باش

مقصد افغانست خوش باشد فصیحی شرم چیست

گو درین ماتم‌سرا یک نوحه بی آهنگ باش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بابافغانی

با کسان در صلح و با خود دایما در جنگ باش

هیچکار از بیغمی نگشایدت دلتنگ باش

طاعت و عشرت نگردد جمع با هم ای عزیز

گر مرید پیر راهی یکدل و یکرنگ باش

پادشاهی مانع فقر و نقیض عشق نیست

[...]

صائب تبریزی

باده گلرنگ شو یا شیشه بیرنگ باش

بوی خون می آید از نیرنگ، بی نیرنگ باش

چند در نیرنگ سازی روز گارت بگذرد؟

شبنم بیرنگ شو، با خار و گل همرنگ باش

در حریم عشق و بزم حسن تا راهت دهند

[...]

قدسی مشهدی

عشق خواهی، خنده را بر لب کش و دلتنگ باش

آشتی کن با غم و با عافیت در جنگ باش

دشمن خود باش، اما دوست شو با دیگران

بر سر یاران گل و بر شیشه خود سنگ باش

عشق خواهی، بی شکستی کی شود کارت درست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه