با من، غمت ز مهر، دویی در میان ندید
کس شعله را به خار چنین مهربان ندید
یاد چمن ز خاطر مرغ اسیر رفت
چون دلنشینی قفس از آشیان ندید
تا بود، روزگار به افسردگی گذاشت
کس رنگ خنده بر لب این بوستان ندید
گردید چون خیال و ز دلها خبر گرفت
تیر ترا دمی که دلم در کمان ندید
کی از دلم ز دعوی پیکان کشید دست؟
تا سینه پای تیر ترا در میان ندید
گو دیده مرا پی ابروی او ببین
آنکس که بحر را پی کشتی روان ندید
یک ره ز چهره پرده برافکن خدای را
آیینه کس همیشه در آیینهدان ندید
رفتی به باغ و زنده جاوید شد چمن
دید از تو باغ، آنچه ز آب روان ندید
هرگز نخورد داغ دلم آب ناخنی
آن گلبنم که تربیت باغبان ندید
میدید کاش گونه زردم در آینه
آنکس که روی آینه را زرنشان ندید
کام دلم ز سیر کواکب روا نشد
لب تشنه فیض آب ز ریگ روان ندید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به اندوه و احساس تنهایی خود اشاره میکند. او از شدت غم و دوری میگوید که هیچ چیز نتوانسته است او را تسکین دهد. در توصیف این حالت، به چمن و قفس، و همچنین به عدم دیدار زیباییهای طبیعت اشاره میکند. همچنین این تاملات به تیر و کمان، و چهره محبوبش میرسد و میگوید که زمانی که در جستجوی خوشبختی و آرامش بوده، هیچ چیز او را راضی نکرده است. شاعر با استفاده از تصاویری از باغ و آب، به جستجوی مطلوب دل و نرسیدن به آرزوها میپردازد و در نهایت ابراز میکند که او همیشه در جستجوی زیبایی و خوشبختی بوده، اما به هیچ وجه آن را نیافته است.
هوش مصنوعی: هرگز کسی را ندیدم که همچون من با عشق و محبت، غم را تجربه کند، و همچون شعلهای که در میان خارهاست، در محبت با خود به این شدت باشد.
هوش مصنوعی: مرغی که در قفس اسیر است، به یاد باغ و چمنهای سرسبز میافتد، زیرا از زیبایی و دلنشینی آشیانهاش در قفس خبری ندارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی ادامه داشت، کسی نتوانست به این باغ رنگ خندهای بدهد و همه در غم و اندوه بودند.
هوش مصنوعی: وقتی که فکر و خیال به سراغم آمد و از دلها باخبر شد، متوجه شدم که تیر محبتت تنها در دلم نمانده و لبخندت را در کمان عشق نمیبینم.
هوش مصنوعی: چه زمانی کسی از دل من تیر عشق را کشید که نتوانست سینهام را میان تیر تو ببیند؟
هوش مصنوعی: میگوید که من به چشم خود، زیباییهای او را تماشا کردهام، و این زیباییها مثل کشتیای است که در دریا شناور است. فقط کسانی درک میکنند که زیباییهای عمیق و واقعی را ببینند که به دنبال نشانهها نباشند.
هوش مصنوعی: ای کاش پرده از چهره خداوند برداشته شود، زیرا هیچکس نمیتواند همیشه در آینه ببینید که چه چیزی در آینهدان وجود دارد.
هوش مصنوعی: تو به باغ رفتی و زندگی ابدی چمن را مشاهده کردی، در حالی که باغ از زیباییهای تو را دید، چیزی را که آب جاری هیچگاه نخواهد دید.
هوش مصنوعی: هیچگاه داغ دل من به اندازهی آب یک ناخن نبود، همان گلی که نتوانست به خوبی از سوی باغبان پرورش یابد.
هوش مصنوعی: او آرزو میکرد که چهره زرد و بیروحش را در آینه ببیند، کسی که هرگز نتوانسته بود زیبایی آینه را بشناسد.
هوش مصنوعی: دوست دارم که به رویاهایم برسم، اما خوشبختی برایم دست نیافتنی است. مانند کسی که تشنه آب است، اما نتوانسته از رودخانهای که پر از ریگ است، بهرهای ببرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیش لبت که مرد که هم از تو جان ندید
یک آفریده از تو مسیحا زیان ندید
جاوید کام ران که تویی در ریاض دهر
گلدسته یی که آفت باد خزان ندید
فردا جواب نقد کدام آرزو دهد
[...]
آری کسی ز بحر محبت کران ندید
آنجا کسی که غرق شد از خود نشان ندید
دل جز کجی ز زلف تو نامهربان ندید
رو چشم بست و روی ترا در میان ندید
هر چند خرمی جهان را سبب منم
مانند ابر هیچکسم شادمان ندید
دامان من که قافله گاه سرشک بود
[...]
هرگز کسی ز قافله دل نشان ندید
یک آفریده آتش این کاروان ندید
چون سرو، خام آمد و خام از چمن گذشت
نخلی که انقلاب بهار و خزان ندید
آرام رفت از دل و آرام جان ندید
جان بر لب آمد و رخ آن مهربان ندید
بر گلشن خزان رسیده رویم ز اشک سرخ
بس جویبار خون شد و سرو و روان ندید
شد دامنم چمن ز گل اشک ای دریغ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.