نوازیم تو اگر بر نگارش قلمی
نماند از غم هجر تو بر دلم المی
به یاد نرگس مستت همیشه بیمارم
بیا به پرسش احباب رنجه کن قدمی
نکرده بر تو اگر ختم حسن صانع حسن
کشیده از خط سبزت چرا به رخ رقمی
دو چیز خوشترم از چهار جوی رضوانست
مکیدن لب جام و دگر لب صنمی
مده ز دوزخ و فردوس ناصحا پندم
که ره به دل ندهم جز رضای دوست غمی
کنون که چشم تو بر می خوران دهد فتوی
به بام خانه بکوبم من از چه رو علمی
مراد دهر چو موقوف سیم و زر باشد
بسوز جان تو غبارا که نیستت درمی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا تو جان عزیزی و یار محترمی
به هر چه حکم کنی بر وجود من حکمی
غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد
که مونس دل و آرام جان و دفع غمی
هزار تندی و سختی بکن که سهل بود
[...]
سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی
همه بتانت که محراب چشم هر صنمی
در آب و آینه بینی همیشه صورت خویش
که آفتاب پرستی و بت پرستی همی
همه ولایت روی تو یاغی ست مگر
[...]
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صبا گر همیکند کرمی
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی
بیا که خرقه من گر چه رهن میکدههاست
[...]
جمال غرة عینی رایت فی سلمی
فزاد بهجة قلبی و زال لی المی
رایت غرة وجه الحبیب، قلت: سلام
فقال لی : و علیک السلام، یابن عمی
همی دهد خبر از گل نسیم صبحدمی
ز گشت باغ میاسا به عذر بی درمی
به دست اگر درمت نیست کن به باده گرو
قبای محترمی وکلاه محتشمی
به پیش ناوک غم هر گلی کنون سپریست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.