مه من سر برآر از برج محمل
که شب تار است و گم شد راه منزل
مران ای ساربان اشتر که اینجا
خر و بار و من افتادست در گِل
چنان در بحر حیرت گشته ام غرق
که نآرد کشتی نوحم به ساحل
بگیرم خون بهای خویشتن را
بدستم گر فتد دامان قاتل
بسی تخم وفا در سینه کِشتم
ولی یک جو نشد زین کِشته حاصل
مگر دیوانه خواهم شد که در خواب
بگردن بینم آن مشکل سلاسل
نمیدانم چه تأثیر است در عشق
که بیمارش به صحّت نیست مایل
بسی پروانه سوزانید و رخسار
به کس ننمود آن شمع محافل
ره مقصود نمایان نیست لیکن
بگوش آید همی بانگ جلاجل
ز سعی ناخدا آخر چه خیزد
به دریایی که هیچش نیست ساحل
نشان پای لیلی نیست در دشت
من و مجنون سپردیم این مراحل
دلم بی زلف او ننشیند آرام
جنون ساکن نگردد بی سلاسل
غبارا روی جانان می توان دید
اگر خود را نبینی در مقابل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الا یا خیمگی! خیمه فروهل
که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل
تبیره زن بزد طبل نخستین
شتربانان همیبندند محمل
نماز شام نزدیکست و امشب
[...]
وگر نه کرده بودی چرخ مایل
بدین سان لختکی میل معدل
حرامم بی ته بی آلاله و گل
حرامم بی ته بی آواز بلبل
حرامم بی اگر بی ته نشینم
کشم در پای گلبن ساغر مل
به علم فلسفه چندین چه نازی
که باشد فلسفی دایم معطل
هزاران گونه مشکل بیش بینم
در آن زلفین مفتول مسلسل
ارکب حل شکل کل یوم
[...]
فلک در سایه پر حواصل
زمین را پر طوطی کرد حاصل
هوا بر سیرت ضحاک ظالم
گزید آئین نوشروان عادل
خزان را با بهار از لعب شطرنج
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.