امشب خروس از نیمه شب بگرفته راه بام را
باید سحر خون ریختن این مرغ بی هنگام را
ساقی خرابم کن ز مِی تا رو به آبادی نهم
کاین است پایان طلب، رندان درد آشام را
زین درد عشق اندوختن آتش بجان افروختن
یکباره خواهم سوختن هم پخته را هم خام را
ساقی ز خُمّ نیستی رطل گران سنگم بده
تا خورد در هم بشکنم هم شیشه را هم جام را
ساقی گذشت آن کز مِیَم، ساغر نمیدیدی تهی
باید بمی دادن سپس هم شیشه را هم جام را
چندانکه میجویی مبین چندانکه میدانی مجو
یا خویشتن را در جهان یا در جهان آرام را
کاش آسمان برهم زند اوراق صبح و شام خود
وز صفحه بیرون افکند نام من گمنام را
زان می که خوردم در ازل مستم غبارا تا ابد
پس کی توانم فهم کرد آغاز یا انجام را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: اشعار بیانگر حالتی از سرخوشی و درد عشق است. شاعر در نیمه شب از ساقی میخواهد که او را از می سیراب کند تا بتواند بر مشکلات و دردهای عشق غلبه کند. او میگوید که باید خودش را بسوزاند، چه در عشق پخته باشد و چه خام. در ادامه، شاعر به نگرانیهایی درباره بیهویتی و ناشناخته بودن خود اشاره میکند و آرزو دارد که نامش فراموش شود. در نهایت، او به بادهای اشاره میکند که از قدیم تا ابد او را مست کرده و حس میکند که فهمی از آغاز و پایان زندگی ندارد.
هوش مصنوعی: امشب خروس از نیمه شب به بام رفته است، پس باید در سحرگاه برای این مرغ نا به هنگام خون ریخته شود.
هوش مصنوعی: ای ساقی، مرا با شراب خراب کن تا به دنیای بهتر و آبادتری برسم، زیرا اینجا پایان آن چیزی است که رندان و دردآشامان به دنبالش هستند.
هوش مصنوعی: از این عشق پر درد، آتش را به جان میزنم و یکباره میخواهم بسوزم؛ هم افرادی که آماده هستند و هم کسانی که هنوز خام و ناآمادهاند.
هوش مصنوعی: ساقی، از ظرف شراب به من مقدار زیادی از شراب بده تا بتوانم هم شیشه و هم جام را بشکنم.
هوش مصنوعی: بسیار دیر شده و وقتی که ساقی گذشته، دیگر اثری از شراب در ساغر نیست. برای ادامهی خوشی و مهمانی، باید هم شیشه را پر کنی و هم جام را.
هوش مصنوعی: هر جقدر که در جستجوی چیزی هستی، به اندازهای که میدانی، نگرد. خودت را در این دنیا یا در دنیای آرام آن جستجو نکن.
هوش مصنوعی: ای کاش آسمان، ورقهای روز و شب را به هم بزند و نام من را از صفحه زندگی پاک کند تا دیگر کسی از من یاد نکند.
هوش مصنوعی: از آن می که از ابتدا نوشیدم، مست و سرمست هستم و تا ابد نمیتوانم آغاز یا پایان را درک کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را
هم تازهرویم هم خجل هم شادمان هم تنگدل
[...]
ساقی همان به کامشبی در گردش آری جام را
وز عکس می روشن کنی چون صبح صادق شام را
می ده پیاپی تا شوم ز احوال عالم بیخبر
چون نیست پیدا حاصلی این گردش ایام را
کار طرب را ساز ده و اصحاب را آواز ده
[...]
بهر تو خلقی می کشد آخر من بدنام را
بس می نپایم، چون کنم وه این دل خودکام را
یک شب به بامی دیدمت، آنگه به یاد پای تو
رنگین بساطی می کنم از خون دل آن بام را
خواهم که خون خود چومی در گردن جامت کنم
[...]
ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را
وین جامه ی نیلی ز من بستان و در ده جام را
چون بندگان خاص را امشب بمجلس خوانده ئی
در بزم خاصان ره مده عامان کالانعام را
خامی چو من بین سوخته و آتش ز جان افروخته
[...]
کردند ید آن زلف و رخ دلهای بی آرام را
بهر شکار بلبلان بر گل نهادی دام را
پیش گل اندام تو دارد گل اندامی ولی
لطفی نباشد آنچنان اندام بی اندام را
ساقی رسید ایام گل خالیست از می جام مل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.