هرکه خو با دلبر ترسا گرفت
در خرابات مغان مأوا گرفت
هرکه چون مجنون به لیلی داد دل
پوست پوشید و ره صحرا گرفت
ناوک مژگان آن ابرو کمان
چون روان در عضو عضوم جا گرفت
ذزِه را خورشید رخشان در کنار
گر گرفت از همّت والا گرفت
این تن خاکی به خاک افکن که دزد
راه کی بر مَرد بی کالا گرفت
کار سهل عاشقان جان بازیست
کار عشق از این جهت بالا گرفت
خرّم آن مولا که مولایی خویش
ترک کرد و خدمت مولا گرفت
گل ز گلشن رفت و بلبل از چمن
رخت بست و عزلت عنقا گرفت
چشم خون پالای اهل دل غبار
گوهری داد از کف و دریا گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حالت عاشقان و تجربیات آنها میپردازد. او میگوید هرکسی که با معشوق خود آشنا شود، به محفل و جمع مغان و دوستان صمیمی میپیوندد. عاشقی که مانند مجنون به لیلی عشق میورزد، برای درخواست دلدار خود به بیابان میرود. زیباییهای موجود در عشق و تاثیر عواطف بر وجود انسانها نیز اشاره شده است. شاعر همچنین به اهمیت رهایی از دنیای مادی و توجه به معنویات میپردازد و میگوید که عشق واقعی و مولاگری معنایی عمیقتر دارد. در نهایت به تلاش عاشقان در مسیر عشق اشاره میشود و نشان میدهد که آنها چگونه از دنیا و مادیات فاصله میگیرند تا به حقیقت عشق دست یابند.
هوش مصنوعی: هر کس که با معشوقی از جنس ترس و احتیاط آشنا شود، در مکانهای پرخطر و شلوغی از جمله میخانهها سکنی میگزیند.
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند مجنون عاشق لیلی شد، دلش را به او سپرد و به سوی دشت و صحرا رفت.
هوش مصنوعی: گلوی آن ابرو مثل کمان است و مژگانش مانند پیکان در دل و جان من جا گرفته است.
هوش مصنوعی: خورشید درخشان در کنار زهره، به خاطر ارادهی بلند و همّت والا به گرمی و روشنی دست یافته است.
هوش مصنوعی: این بدن مادی را به خاک بسپار، چون دزد سرراهی بر مردی که چیزی همراه ندارد، حمله نمیکند.
هوش مصنوعی: عاشقان به راحتی و بیدردسر جان خود را در عشق میگذارند و به همین دلیل عشق برای آنها به مقام و ارزش بالایی رسیده است.
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن کسی که به خاطر رضایت مولایش، از مقام و موقعیت خود گذشت و به خدمت او مشغول شد.
هوش مصنوعی: گل از باغ جدا شد و بلبل از چمن دور شد و تنهایی و انزوا بر عالم حاکم شد.
هوش مصنوعی: چشمان عاشقان پاک و خالص، اشکهایی از عشق و درد میریزند و در عوض، فضیلتهای بینظیری به آنها عطا میشود و دریا هم به آنها میپیوندد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
علم معنی عالم جانها گرفت
علم صورت در زمین مأوی گرفت
زو پری و دیو ساحلها گرفت
هر یکی در جای پنهان جا گرفت
فتنه از بالای تو بالا گرفت
شهر از آن رفتار خوش غوغا گرفت
صانع از روی تو شمعی برفروخت
آتشی زان شمع در دلها گرفت
زلف مشکین تو بر هم زد صبا
[...]
کار بالای تو تا بالا گرفت
در همه دلها خیالت جا گرفت
هر که رفتار تو دید از بیم جان
هم ترا بهر شفاعت پا گرفت
تا نمی دیدم بلای جان ترا
[...]
از سر زلفش دلم سودا گرفت
وز دو لعلش آتشی در ما گرفت
قامت آن سرو آزاد از چه روی
سایه ی لطف از سر ما واگرفت
چون بدیدم قامتش را در زمان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.