گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

کار بالای تو تا بالا گرفت

در همه دلها خیالت جا گرفت

هر که رفتار تو دید از بیم جان

هم ترا بهر شفاعت پا گرفت

تا نمی دیدم بلای جان ترا

دیده دنبال دل شیدا گرفت

می گرفتم لذتی از عمر خویش

کامدی تو در دل من جا گرفت

ما چنین کز دل گرفتاریم هست

حق به دستت، گر دلت از ما گرفت

چند سوزم، وه که روی دل سیه

کز وی اندر جانم این سودا گرفت

بیدلان را طعنه زد، خسرو بسوخت

تا کدامین آه دل او را گرفت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
همام تبریزی

فتنه از بالای تو بالا گرفت

شهر از آن رفتار خوش غوغا گرفت

صانع از روی تو شمعی برفروخت

آتشی زان شمع در دل‌ها گرفت

زلف مشکین تو بر هم زد صبا

[...]

جهان ملک خاتون

از سر زلفش دلم سودا گرفت

وز دو لعلش آتشی در ما گرفت

قامت آن سرو آزاد از چه روی

سایه ی لطف از سر ما واگرفت

چون بدیدم قامتش را در زمان

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

عشق دلبر در دل ما جا گرفت

خانه خالی دید از آن مأوا گرفت

عاشق مستیم و در کوی مغان

عاقلان را کی بود بر ما گرفت

هر کسی دستی و دامانی دگر

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه