گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قوامی رازی

ای زلف بند کرده ز ابرو گره گشای

با دوستان بخند و سخن گوی و خوش درآی

میدان مهر جوی و درو اسب وصل تاز

چوگان عشق گیر و درو گوی دل ربای

انده فزای شد دل شادی پرست من

از من مکن کنار میان تو و خدای

تا کی کنی فراخ روز با کلاه کبر

ترسم به سر نیاید و تنگ آیدت قبای

ای بس که در زمانه بدان چشم دلفریب

از جای برده ای دل مردان دل به جای

آن را که سرزنش کند از عشق گو هلا

پائی به راه درنه و دستی برآزمای

با خویستن به عشق تو گویم قوامیا

بر جان نگار مهر نگاران جانفزای

بر خویشتن همه در شادی فرو مبند

صبر آر تا خدای کند بر تو درگشای

اندیشه دور کن مبر اندوه «و» خوش بزی

بیچاره ای چه شد که بمردی به دست و پای

 
 
 
عنصری

جزوی و کلی از دو برون نیست آنچ هست

جز وی همه تو بخشی و کلی همه خدای

من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز

تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای

فرخی سیستانی

باغیست دلفروز و سراییست دلگشای

فرخنده بادبر ملک این باغ و این سرای

زین گونه باغ هیچ ندیدم به هیچ شهر

زین گونه جای هیچ ندیدم به هیچ جای

باغی چنان که بر در او بگذری اگر

[...]

مسعود سعد سلمان

نالم ز دل چو نای من اندر حصار نای

پستی گرفت همت من زین بلند جای

آرد هوای نای مرا ناله های زار

جز ناله های زار چه آرد هوای نای

گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر

[...]

سوزنی سمرقندی

ماه رجب که هست همایونترین همای

از آشیان فضل خدایست برگشای

پروازش از لوازم پیروزی و ظفر

گسترده سایه بر علم سایه خدای

خورشید خسروان که جهانراست عدل او

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ای چشم چرخ چون تو ندیده هنرنمای

چون تو نزاده مادر گردون گره گشای

لفظ تو روح را بشکر ریز میزبان

رای تو عقل را بسر انگشت رهنمای

در طاعت تو دهر بخدمت غلام خوی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه