کمان شدم ز غم عشق آن کمان ابرو
که هست زیر لب لعل فام او لؤلو
غم فراق تو بندی نهاد بر پایم
که بر ندارم دست از دل و سر از زانو
ز مهر خسته عشقش بود تن زاهد
ز سحر بسته چشمش بود دل جادو
وفا نداند و آزار من کند یک بار
جفا نماید و آزرم من نهد یک سو
چو تیر غمزه گشاید چه کس بود ساحر
چو چشم برکند از هم چه سگ بود آهو
وصال خواهم و از آب پر کنم دیده
فراق جوید و از من تهی کند پهلو
برآرد آنکه نیارد مشعبد از پرده
بداند آنکه نداند به دیگ در مرجو
به خم گیسو«ی» او در دلم همی گوید
هزار کیسه به صابون زدست این گیسو
دل سیاهم اگر شد در آتش عشقش
روا بود که به آتش درون شود هندو
شکایت دلم از چشم آهوانه اوست
به حق صحبت و جان امیریی آهو
امیر حاجب شمس الخواص نوردول
کمال تخمه توران جمال دین قرقو
بزرگواری کورا چو مشتری از قوس
همی درفشد نور سعادت از ابرو
خدای عزوجل ناصر و معینش باد
به حق «اشهد ان لا اله الا هو »
مظفری است کزو چون پیادگان برمند
به روز رزم سواران آهنین بازو
به صید که در آهو چو باز پس نگرد
به زخم تیر بدوزد سرینش تا به سرو
ز عقل او نشگفت انس دیو با مردم
ز عدل او چه عجب صلح باشه با تیهو
زهی بخشم و رضا رایت قضاو قدر
زهی به صلح و به جنگ ایت ولی و عدو
ز طبع نیک سگالان تو بهر وقتی
ز مهر تو بشود غم چو علت از دارو
حسود چون شنود نام تو ز نامه فتح
ز هیبت تو بترسد چو کودکان با چو
همان که مرسله اسب از گهر سازد
کمند گردن خصم تو سازد از بازو
تو را چو ایزد و سلطان و خواجه یار بوند
چو آفتاب رسد ماه رایتت به علو
به فر خسرو و دستور پایه وجاهت
بلند گشت و شود زین بلندتر أرجو
به تو عراق و خراسان چنان مزین شد
که روزها به نماز و نمازها به وضو
بدین نبالت و حشمت که آمدی به عراق
فلک کند ببشارت اشارت از هر سو
زدولت تو کنون هر کجا حسودی هست
برآیدش ز حسد آه ز جان و جان به گلو
به فال فرخ باز آمدی به حمدالله
به طالعی که زسعد فلک برآمد عو
بزرگوارا دایم بود قوامی را
به نعمت پدرت جان و طبع و دل خستو
گراستمالت طبعم نه زوستی بودی
به ناخوشی همه شعرم چو دیگ بی چربو
گهی ز خلعت او دستم است در عیبه
گهی ز نعمت تو پایم است در کندو
چو بر من است کنون دست نعمت هر یک
بود فریضه مرا شکر کردن هر دو
همیشه تا نه چو زردآلوست گونه سیب
همیشه تا نه چو کاه است گونه کاهو
سر موافق تو سبزتر ز کاهو باد
رخ مخالف تو زردتر ز زردآلو
تن ولی تو پاینده باد همچو چنار
سر عدوی تو بی مغز باد همچو کدو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم عشق و فراق معشوقش سخن میگوید. او به توصیف زیبایی معشوق و تاثیری که بر دلش داشته، میپردازد و از زحماتی که عشق برایش ایجاد کرده است، مینالد. ذکر میکند که دوری از معشوق مانند بندی به پایش مانده و نمیتواند از عشق خود دست بکشد. شاعر همچنین به عشق و دلباختگی اشارت دارد و از عواطف شدید خود در برابر زیباییهای معشوق سخن میگوید. او به قدرت و بلندی مقام معشوق اشاره کرده و آیندهای روشن و امیدبخش را برای خود و معشوقش آرزو میکند. در نهایت، او با یادآوری نعمتهای معشوق، از آنها سپاسگزاری میکند و وفاداری و محبت خود را به معشوق بیان مینماید.
هوش مصنوعی: از درد عشق، مثل کمان شدم، همانند کمان ابرو که در زیر لب لعلگون او مانند مروارید است.
هوش مصنوعی: دلتنگی و دوری تو چنان عذابی برای من ایجاد کرده که نمیتوانم از دل خود بگذرم و پایم را از این وضعیت رها کنم.
هوش مصنوعی: ز عشق او دل زاهد به تعب و خستگی افتاده بود و چشمانش به جادوگری مشغول بودند.
هوش مصنوعی: او که نمیداند وفا چیست، بار دیگر به من آزار میرساند و یک بار دیگر خیانت میکند و به من زحمت میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی که زبان تند و قوی شروع به کار میکند، چه کسی میتواند به مانند جادوگر عمل کند؟ و وقتی که چشمان از هم گشوده میشود، آیا چیزی جز یک سگ در برابر آهوی زیبا باقی میماند؟
هوش مصنوعی: من به وصال محبوب میرسم و با اشک شوق چشمانم را پر میکنم، اما فراق به سراغم میآید و من را از درون خالی میکند.
هوش مصنوعی: کس که توانایی ندارد، رازی را از پرده بیرون نمیآورد. آن که نمیداند، از محتوای دیگ خبر ندارد.
هوش مصنوعی: در دل من، موهای او به زیبایی و لطافت خاصی اشاره میکند و میگوید که این موها ارزش زیادی دارند و به اندازهی هزار کیسه پر از نعمت و خوشبختی باارزش هستند.
هوش مصنوعی: اگر دل تیرهام در آتش عشقش بسوزد، این کار درست و مناسب است که مانند یک هندو به آتش درون خودم بروم.
هوش مصنوعی: دل من از نگاه زیبای او ناله میکند و به خاطر محبت و روح والای او این احساس را دارم.
هوش مصنوعی: امیر حاجب، که کسی مهم و با نفوذ است، در آفتاب خاصیتهای برتر خود را نشان میدهد و همچون نوری درخشان، از نسل نیکوکاران و زیباییهای دین قرقو میتابد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که بزرگواری و فخر و عظمت مشابه اوج درخشش مشتری در آسمان است، که نشانهای از خوشبختی و سعادت در چهره او به وضوح نمایان است.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ و بلندمرتبه، یاریگر و مددکار او باشد به حق «گواهی میدهم که جز او خدایی نیست».
هوش مصنوعی: در روز جنگ، افرادی همچون پیادگان به میدان میآیند و نیروهای جنگی با زور و قدرت زیاد در برابر آنها قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: به دنبال شکار آهو که همچون باز به دنبال طعمهاش است، فرصتی برای استفاده از تیر و زخم فراهم میآورد تا بتواند جلوی حرکتش را بگیرد و آن را شکار کند.
هوش مصنوعی: از عقل او تعجبی ندارد که دیو و مردم با هم کنار بیایند، زیرا انصاف او باعث میشود حتی تیهو هم با صلح زندگی کند.
هوش مصنوعی: به راستی که من از تقدیر و قضا راضی و خرسندم، چه در صلح و چه در جنگ، تو برای من دوست و دشمن هستی.
هوش مصنوعی: از ذات نیک تو، در هر زمانی به خاطر محبتت، غم از بین میرود مانند اینکه علت درد را با دارو برطرف کنیم.
هوش مصنوعی: حسودان زمانی که نام تو را بشنوند، از قدرت و عظمت تو میترسند؛ مانند کودکان که از چیزهای بزرگ و ترسناک میترسند.
هوش مصنوعی: شخصی که میتواند با قدرت و نیرومندی اسب را از نژاد خوب پرورش دهد، میتواند با مهارت و توانایی خود، حریفش را در تنگنا قرار دهد.
هوش مصنوعی: اگر تو همانند خداوند و سلطان و سرور من باشی، مانند این است که خورشید به گرد تو میگردد و ماه پرچمت به اوج خود میرسد.
هوش مصنوعی: با وجود مقام و اعتبار بالای خسرو و دستور، امید دارم که من نیز به درجات بالاتری از عزت نائل شوم.
هوش مصنوعی: عراق و خراسان به قدری زیبا و با شکوه شدند که مردم روزها به عبادت و نماز مشغول بودند و برای هر نمازی به وضو میپرداختند.
هوش مصنوعی: با وجود عظمت و شان تو که به عراق آمدی، آسمان مبارک بادیت را از هر سو اعلام میکند و به تو اشاره میزند.
هوش مصنوعی: از قدرت و تاثیر تو، هر جا که حسودانی وجود دارند، به خاطر حسادتشان نالهای از عمق جانشان به گوش میرسد و این ناله به حدی است که جانشان در گلو میماند.
هوش مصنوعی: به خوبی و خوشی به سراغ ما بازگشتی و سپاس خدا را میگوییم که با خوشبختی و شانس خوبی از آسمان به ما رسیدهای.
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، همیشه موجب استواری و استحکام جان و دل من نعمتهای پدرت هستند.
هوش مصنوعی: اگر به حال و هوای من اهمیت نمیدادی، هر چقدر هم که شعر بگویم، مثل دیگ خالی و بیخاصیت میماند.
هوش مصنوعی: گاهی دست من به لباس او میرسد و گاهی پایم به نعمت تو در کندو میخورد.
هوش مصنوعی: وقتی که نعمتهای خداوند به من میرسد، بر هر فردی که به من کمک کرده، واجب است که از آنها سپاسگزاری کنم.
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان به ظاهری که شبیه زردآلو است، نگفت که مانند سیب هم زیبا و دلپذیر نیست. همچنین، نباید فراموش کرد که به ظاهری که شبیه کاه است، نمیتوان بیکیفیت بودن نسبت داد.
هوش مصنوعی: اگر با تو همنوا خواهم بود، زندگی شادابتر و سرزندهتر خواهد بود؛ اما اگر بخواهم بر خلاف تو حرکت کنم، از هر کهن و زردآلو بیروحتر و پژمردهتر خواهم شد.
هوش مصنوعی: بدن تو باید همواره پایدار و استوار باشد مانند درخت چنار؛ اما بدون عقل و فکر، تو مانند کدو هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خری سبوی سرو روده گوش و خم پهلو
کماسه پشت و کدو گردن و تکاو گلو
چو آمد آید با او سبوی و روده و خم
چو شد کماسه رود با وی و تگا و کدو
خری سرش ز خری چون کدوی بیدانه
[...]
به نسبت از تو پیمبر بنازد ای سید
که از بقا نسب ذات توست حاصل ازو
عزیز ز تو کس نیست بر پیمبر از آنک
سلالهٔ گل اوئی و لالهٔ گل او
هزار بار کشیدهست عشق کافرخو
شبم ز بام به حجره ز حجره تا سر کو
شب آن چنان به گاه آمده که هی برخیز
گرفته گوش مرا سخت همچو گوش سبو
ز هر چه پر کندم من سبوی تسلیمم
[...]
خدایگانا در ملک شرع معجز تو
شکست بند طلسم زمانه جادو
زبیم پاس تو در مرغزار ملک جهان
که شیر محترز است از چراگه آهو
همای معدلتت سایه آنچنان افکند
[...]
به دادخواه زِ دستِ تو میروم سویِ اردو
مگر خلاص دهندم ز پای مالِ غم تو
به آن امید که یرغوچیانِ حضرتِ اعلا
به حکم یاسه روانت در آورند به یرغو
به خیره چند کُشی بیگناه خلقِ جهان را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.