هزار بار کشیدهست عشقِ کافرخو
شبم ز بام به حجره، ز حجره تا سر کو
شب آن چنان به گاه آمده که هی برخیز
گرفته گوش مرا سخت همچو گوش سبو
ز هرچه پُر کندم، من سبوی تسلیمم
سبو اسیر سقایست، چون گریزد از او؟
هزار بار سبو را به سنگ بشکست او
شکست او خوشم آید ز شوق و ذوق رفو
سبو سپرده بدو گوش با هزاران دل
بدان هوس که خورد غوطه در میانهٔ جو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به احساسات عمیق عشق و تسلیم اشاره دارد. شاعر از کشش و جذبه عشق سخن میگوید که شبها او را از بام به حجرههای مختلف میکشاند. او به سختی و دردی که این عشق برایش به همراه دارد اشاره میکند و احساس میکند که همچون سبویی اسیر در دست عشق است. او از شکستن سبو به شوق و ذوق یاد میکند و حتی از این شکستن لذت میبرد، زیرا نشان از عمق و شدت احساساتش دارد. در نهایت، او به هوس و اشتیاق برای غوطهور شدن در عشق و لذتهای آن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: عشق زیبا و جذاب من بارها و بارها مرا از بام پایین کشیده است و من از آنجا به اتاقم برمیگردم و از اتاق به انتهای کوچه میروم.
هوش مصنوعی: شب به قدری تاریک و سنگین شده که هر لحظه مرا بیدار میکند، مثل گوش سبویی که به شدت تحت فشار است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به من بدهند، من مانند کوزهای هستم که تنها تسلیم خواستهها و ارادههای دیگران است. این کوزه به خاطر آنکه از آنچه درونش است فرار کند، به دست سقا (آبکش) اسیر میشود.
هوش مصنوعی: او بارها سبو را به سنگ زده و آن را شکسته است، اما خوشحالم که از شوق و ذوق توانسته آن را ترمیم کند.
هوش مصنوعی: گویی که سبو (ظرفی برای نگهداشتن مایعات) به او سپرده شده و صدها دل به خاطر آرزویی خاص مشغولاند که او در میانهٔ جریان آب، غوطهور شده و از شراب مینوشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خری سبوی سرو روده گوش و خم پهلو
کماسه پشت و کدو گردن و تکاو گلو
چو آمد آید با او سبوی و روده و خم
چو شد کماسه رود با وی و تگا و کدو
خری سرش ز خری چون کدوی بیدانه
[...]
کمان شدم ز غم عشق آن کمان ابرو
که هست زیر لب لعل فام او لؤلو
غم فراق تو بندی نهاد بر پایم
که بر ندارم دست از دل و سر از زانو
ز مهر خسته عشقش بود تن زاهد
[...]
به نسبت از تو پیمبر بنازد ای سید
که از بقا نسب ذات توست حاصل ازو
عزیز ز تو کس نیست بر پیمبر از آنک
سلالهٔ گل اوئی و لالهٔ گل او
خدایگانا در ملک شرع معجز تو
شکست بند طلسم زمانه جادو
زبیم پاس تو در مرغزار ملک جهان
که شیر محترز است از چراگه آهو
همای معدلتت سایه آنچنان افکند
[...]
به دادخواه زِ دستِ تو میروم سویِ اردو
مگر خلاص دهندم ز پای مالِ غم تو
به آن امید که یرغوچیانِ حضرتِ اعلا
به حکم یاسه روانت در آورند به یرغو
به خیره چند کُشی بیگناه خلقِ جهان را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.