شمارهٔ ۳۹ - در مدح جوانی موفق الدین لقب که گویا سمت دبیری در عراق و خراسان داشته است گوید
به صلح کوش و مکن با من ای نگارین جنگ
به جنگ جستن من چند تیز داری چنگ
به کبر همچو پلنگی به چشم چون آهو
گر آهوی ز چه معنی است با تو کبر پلنگ
کژ است وعده تو با تو راست شاید گفت
مگرد گرد کژی بیش از این و راست پلنگ
ز بهر جستن مهر تو را ز مرکب کین
فرو گرفتم زین و تو بر کشیدی تنگ
نه سنگ ماند مرا و نه سایه در غم تو
ز تو گریخت همی بایدم به صد فرسنگ
ز سردی نفسم همچو سنگ گردد آب
ز گرمی جگرم همچو آب گردد سنگ
ز روی طیره گری بازی فراخ مکن
که ما سر تو نداریم خاصه با دل تنگ
اگر بدیدی مانی نگار چهره تو
بسوختی ز تحیر نساختی ار سنگ
چو جانت خوانم گوئی مرا تو جانان خوان
کزین بود همه نام و از آن بود همه ننگ
مراست با چو تو دلبر نهان و پیدا صلح
تو راست با من بی دل به تمرو خرما جنگ
اگر نه شعبده بازی مشو ز لون به لون
و گر نه بوقلمونی مگرد رنگ به رنگ
به رنگ رنگ اندر دلی تبه دارم
مگر کزو بزاید موفق الدین زنگ
ستوده نصرت اسلام اجل موفق دین
که هست بر در فرهنگ او خرد سرهنگ
نکوخصال جوانی که عقل پیرش را
به طبع غاشیه بندگی کشد فرهنگ
روا بود که جهان خوانیش ازان معنی
که همچو بحر و جبل شد درو سخاوت و سنگ
گه سخن درر لفظ او همی بندد
به رشته گهر آگین ز ساق عرش او رنگ
چو ماند پشت جهانی به خدمتش دروای
گرفت روی گروهی ز حسرتش آژنگ
زهی ز دوستیت دی مه ولی چو بهار
زهی ز دشمنیت شکر عدو چو شرنگ
توئی ز رفعت فرزانه بلاتزویر
توئی ز همت آزاده بلانیرنگ
عطارد از بر خطت چو خامه برگیری
به بوسه دادن دستت کند ز چرخ آهنگ
ز جاه در بر تو چرخ را نباشد قدر
ز جود در سر تو بخل را نباشد رنگ
دل تو هست چو دریای درفشان زیرا
درو لطافت و حشمت چو ماهی است و نهنگ
ز بحرهای تو دولت برد به کشتیها
به خصم لعنت و گنگی به دوست لعبت گنگ
توراست طبع و فکر نار قدر و باد شتاب
تو راست سعی و کرم آب لطف «و» خاک درنگ
به تو عراق و خراسان چنان مزین شد
که بارگاه سلاطین بگر زن و اورنگ
مدار غم ز حسود لعین و گرچه حسود
بفعل چون ستر است و به شخص چون سترنگ
که هر که چشم حسد بر تو زد بخواهد دوخت
زحل ز برج کمان چشم او به تیر خدنگ
دگر حدیث قوامی که هست در خدمت
ز روی معنی و تصدیق نه ز دعوی و رنگ
به خدمت تو چو دو پیکر است بسته میان
چه گر به راه سخن کژرو است چون خرچنگ
به مدحت تو همه تن زبان شده چو رباب
ز شرم فضل تو سرپیش درفکنده چو چنگ
همیشه تاتک خرسنگ و سیر خرچنگ است
چو تیز رفتن رهوار و کند رفتن لنگ
تو برنشسته برهوار و لنگ باد حسود
زده سپهر ز خرچنگ بر سرش خرسنگ
عدوت باد ز محنت به گونه چون آبی
ولیت باد ز نعمت به رنگ چون نارنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تلاش برای صلح و دوری از جنگ است. شاعر به مخاطب خود، که او را به زیبایی تشبیه میکند، میگوید که جنگیدن با او بیفایده است و بهتر است به صلح روی آورند. او همچنین به موضوعات حسی و عاطفی اشاره میکند و میگوید که دلش پر از درد و غم است. شاعر از تضادهایی مانند سنگ و آب، سردی و گرمی، و نیز زیبایی و دشواریهای روابط یاد میکند.
شاعر احساس میکند که در تلاش برای جلب محبت محبوبش است، اما محبوب او را به چالش میکشاند و او را در حال تب و تاب و سردرگمی میگذارد. او همچنین بر فضیلتهای انسانی تأکید دارد و از ویژگیهای مثبت محبوب و تأثیر او بر جامعه و دنیا سخن میگوید. نهایتاً، شاعر به تجلیل از دوست و دشمن و تأثیرات مثبت و منفی آنها بر زندگی اشاره میکند و بر لزوم دوری از حسد و کینورزی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: عزیزم، بیهوده با من جنگ نکن و به صلح بپرداز. نمیخواهم درگیری داشته باشیم، چرا که تو دارای قدرت و تواناییهای زیادی هستی.
هوش مصنوعی: به مانند پلنگی مغرور و با چشمی چون آهو، اگر آهو از چه دلیلی بر تو مغرور است، دلیل کبر و خودبزرگبینی پلنگ چیست؟
هوش مصنوعی: به نظر میرسد وعده تو به نوعی نادرست و کج است، اما ممکن است این واقعه حقیقت داشته باشد. پس بهتر است تا بیشتر از این، در مورد کجیها و دروغها نگریزی، چرا که درست بودن آن مثل پلنگی است که به سختی پیدا میشود.
هوش مصنوعی: برای جستجوی محبت تو، از کینه و انتقام دور شدم و زین را رها کردم، اما تو بهناگاه مرا در آغوش گرفتی.
هوش مصنوعی: نه سنگی از من باقی ماند و نه سایهای در غم تو؛ از تو دور شدم و حالا باید به شدت دور شوم.
هوش مصنوعی: از شدت سردی نفسم، آب مانند سنگ میشود و از شدت گرمی دلم، سنگ مانند آب میگردد.
هوش مصنوعی: از احساسات و زیباییهای ظاهری بگذار و بیش از اندازه خود را درگیر نکن، چرا که ما برای تو گنجایش نداریم، به ویژه زمانی که دل ما در فشار و ناراحتی است.
هوش مصنوعی: اگر زیباییها را ببینی، چهرهات به خاطر حیرت میسوزد و نمیتوانی خود را کنترل کنی، حتی اگر سنگ هم باشی.
هوش مصنوعی: هرگاه نام تو را به زبان میآورم، گویا خودت را به من نشان میدهی. زیرا تمام نامها از وجود تو نشأت میگیرند و هر چیزی که از تو دور است، به نوعی عیب و ننگ به حساب میآید.
هوش مصنوعی: من با تو که دلبرم، هم پنهان و هم آشکار، در صلح و صفا هستم، و تو با من که دل ندارد، در جنگ و درگیری هستی.
هوش مصنوعی: اگر در کارهای خود مستقر و ثابتقدم نباشی، مانند یک بوقلمون که مدام رنگش را عوض میکند، در تغییر و نوسان خواهی بود. بنابراین، سعی کن در کارهای خود ثبات داشته باشی و از تغییرات بیمورد خودداری کن.
هوش مصنوعی: من در دل خود رنگی دارم که موجب تیره شدن آن شده، مگر اینکه از آن رنگ، موفقالدین زنگ متولد شود.
هوش مصنوعی: نصرت اسلام ستودنی است و موفقیت دین بر درِ دانش او دارای اهمیت است. خرد و معرفت او مانند سرهنگ در میدان است.
هوش مصنوعی: جوانی با ویژگیهای نیکو که عقل پختهاش به زیر سایه اطاعت و بندگی کشیده شده است، فرهنگ و ادب را در درون خود دارد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد جهان به خاطر معنایی که دارد، میتواند همچون دریا و کوه، پر از بخشش و ثروت باشد.
هوش مصنوعی: گاهی سخن در زبان او مانند رشتهای از مروارید با زیبایی و شکوه خاصی بیان میشود که رنگ و نور آن از عرش الهی الهام گرفته است.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان پشت به دنیا کند و به خدمت دیگری مشغول شود، در دل گروهی دیگر حسرت او را میخورند و به او غبطه میزنند.
هوش مصنوعی: ای کاش از دوستی تو مانند ماه پرنور باشم و مانند بهار شاداب، اما از دشمنی تو همچون دشمنی که تلخی دارد، رنج میبرم.
هوش مصنوعی: تو از نظر بلندی و خردمندی بینظیری و همچنین در تلاش و همت آزادمردان، جایگاهی داشته و ویژگیهایی منحصر به فردی داری.
هوش مصنوعی: اگر عطارد (که نماد سرعت و دقت است) از روی خط تو بگذرد، مانند قلمی که بر کاغذ میکشد، برای بوسیدن دستت به چرخ (دنیا) آهنگ میزند.
هوش مصنوعی: از مقام و عظمت تو، آسمان هیچ ارزشی ندارد و از سخاوت تو، بخل و تنگنظری هیچ رنگی ندارد.
هوش مصنوعی: دل تو همانند دریایی زلال و پرنوازش است، چرا که در درونش نرمی و زیباییای مانند ماهی و عظمت و جلا مانند نهنگ نهفته است.
هوش مصنوعی: از دریاهای تو، ثروت به کشتیها برده شده است؛ به دشمنان لعنت و خاموشی میرسد و به دوستان، ناز و بازیگری تقدیم میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگیهای مثبت و نیکو میپردازد. روح و فکر تو مانند باد تند و پرانرژی است و اراده و تلاش تو نشاندهنده سعی و کوشش توست. همچنین، مهربانی و بخشندگی تو در کنار لطافت آب و زمین، نمادی از تأمل و تأخیر در اعمال توست. به طور کلی، دیگران را به این طریق توصیف میکند که تواناییها و خصایص خوبی دارند که همواره در حال تلاش و حرکت هستند.
هوش مصنوعی: عراق و خراسان به قدری زیبا و با شکوه شدهاند که مانند کاخ و تخت پادشاهان به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: از غم و حسادت بدخواهان دوری کن، زیرا حسادت مانند پوششی است که بر رفتار و شخصیت انسان تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: هرکس که با حسد به تو نگاه کند، میخواهد از ستاره زحل به اندازه تیر کمانی که در چشم اوست، برای تو آسیبی طراحی کند.
هوش مصنوعی: در ادامه، به بیان ویژگیهای واقعی انسانها میپردازیم که این ویژگیها بر اساس معنا و تحقق آنها در عمل مشخص میشود، نه از طریق ادعاها و ظاهرسازیها.
هوش مصنوعی: اگر دو نفر به خاطر خدمت به تو به هم متصل شدهاند، چه اهمیتی دارد اگر در سخن گفتن دچار انحراف شوند، مثل خرچنگ که به ناچار به سمت جانبی حرکت میکند؟
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو باعث شده که تمام وجودم مانند رباب (آلات موسیقی) به زبان بیفتد و به خاطر نعمتهای تو، سرم را از شرم و افتادگی پایین انداختهام، مانند چنگ که در هنگام نواختن به حالت پایین است.
هوش مصنوعی: زندگی گاهی همراه با چالشها و سختیهایی است که باید با آنها مواجه شویم. اگرچه ممکن است برخی افراد سریعتر و با اعتماد به نفس بیشتری پیش بروند، اما در نهایت هر کسی با سرعت و شیوه خاص خود به مقاصدش میرسد. در این راه، گاهی حرکت های آرام و مداوم میتواند به همان اندازه موثر باشد.
هوش مصنوعی: تو در موقعیتی عالی و با غرور نشستهای، در حالی که باد حسود از آسمان بر سرت میوزد و مشکلاتی مانند سنگی بزرگ از طرف طبیعت بر سر تو فرود میآید.
هوش مصنوعی: دشمن تو مانند آب به طرز دوستی و محبت است، اما دوست تو به رنگ نارنگی از نعمت و خوشی به نظر میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بکوه ساوه (ساده) ز تو مرگ بر نخواهد گشت
همی دراید در روی تو از آن آژنگ
اگر نخواهی بر دشت ساوه شو بنشین
وگر بخواهی درشو بقلعۀ بشلنگ
خدایگان جهان خسرو بزرگ اورنگ
بر آوردندهٔ نام و فرو برندهٔ ننگ
شَهِ ستوده به نام و شه ستوده به خوی
شهِ ستوده به بزم و شهِ ستوده به جنگ
چو آفتاب سر از کوه باختر بر زد
[...]
ز موج دریا این آبر آسمان آهنگ
کشیر رایت پروین نمای بر خرچنگ
مشعبد آمد پروین او ، که در دل کوه
چو وهم مرد مشعبد همی نماید رنگ
سپهر رنگین زو گشت کوه سیم اندود
[...]
شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ
میی بسان عقیق و گداخته چون زنگ
به دست راست شراب و به دست چپ زلفین
همیخوریم و همی بوسه میدهیم به دنگ
نبیذ و بوسه تو دانی همی چه نیک بود
[...]
ایا فروخته از فر و طلعتت او رنگ
زدوده رای تو ز آیینه ممالک زنگ
بلند رای تو خورشید گنبد دولت
خجسته نام تو عنوان نامه فرهنگ
ز نور رای تو مانند روز گردد شب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.