ای خواجه بوالمفاخر زرگر به وعده ها
چشمم چو سیم کرد کف زرپرست تو
زن کرده ایم زینت زن در دکان تست
وز رنج مانده ایم چوماهی به شست تو
گفتی مرا که پای او زنجش به دستم است
این هم درستئی است که آرد شکست تو
تا کی به دست داری آخر بنه ز دست
تا نشکند شد و آمد و خیز و نشست تو
هیچ افتدت که باز دهی تا بزن دهم
کز بهر پای اوست نه از بهر دست تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به نوعی خواستههای خود را از یک زرگر بیان میکند. او به زرگر میگوید که وعدههایش او را فریب داده و او را در وضعیتی دشوار قرار داده است. شاعر از رنجهایی که به خاطر این وعدهها متحمل شده، سخن میگوید و احساس میکند که مانند ماهی در دستان زرگر گرفتار شده است. او همچنین به زنجیری اشاره میکند که به پای او بسته شده و از زرگر میخواهد که این زنجیر را آزاد کند. در نهایت، شاعر به این مسأله میپردازد که آیا ممکن است زرگر تا ابد این زنجیر را در دستانش نگه دارد یا روزی آن را خواهد گشود. کل شعر نشاندهنده ناامیدی و انتظاراتی است که برآورده نشدهاند.
هوش مصنوعی: ای آقای بزرگ و باافتخار، مانند سیم در انتظار وعدههایم نشستهام، در حالی که تو چنان به زر و زرپرستی دل بستهای.
هوش مصنوعی: ما زنی را به عنوان زیبایی و زینت در مغازهات قرار دادهایم و همچون ماهی که در دستان تو گرفتار است، از درد و سختی در این وضعیت ماندهایم.
هوش مصنوعی: تو گفتی که پای او به زنجیر دست من است، اما این نیز حقیقتی است که منجر به شکست تو میشود.
هوش مصنوعی: مدت زیادی نمیتوانی چیزی را در دستانت نگهداری، پس بهتر است آن را رها کنی تا دچار شکستی نشود. بالا و پایین شدنهای مکرر را متوقف کن و به آرامش برس.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی که به دیگران میدهی، به خاطر خود اوست و نه به خاطر تو. در واقع، آنچه که انجام میدهی و از دست میدهی، به خاطر قدمهای اوست و نه به خاطر خودت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر سوی من چنین نگرد چشم مست تو
سر در جهان نهم به غریبی ز دست تو
آمد بهار و خاطر هر کس کشد به باغ
میلی کی او کند که بود پای بست تو؟
قاضی ترا به دیده ملامت همی کند
[...]
مرغ دلم که کشته شد از چشم مست تو
در خون و خاک چند بغلطد ز دست تو
بنشین دمی و مجلس ما را فروغ ده
کز بزم عیش نیست غرض جز نشست تو
نگشاید از نشاط دل تنگ عاشقان
[...]
مسکین کجا رود به شکایت ز دست تو
سرگشته بیدلی که بود پای بست تو
ما هرچه دل به مهر تو بستیم استوار
شد سخت تر به کین دل پیمان گسست تو
در دلبری به زلف تو یک مو گرفت نیست
[...]
مائیم مست باده روز الست تو
نی بلکه مست غمزۀ چشمان مست تو
ما کرده ایم سینه سپر تیغ عشق را
نی بلکه دیده را هدف تیر شست تو
ما داده ایم سلسلۀ اختیار را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.