ای تو کیای ما و جهانی تو را رهی
خار دو چشم دشمنی و ورد دست دوست
شد سهل و حق خدمت من سهل برگرفت
در خون سرشته به که چنانش سرشت و خوست
سختی مکن تو نیز چنان سست رای از آنک
کس دیده نیست سهلی از آن صعب تر که اوست
از بهر عید گوشت ندارم به یار سیم
زشتی مکن که خوی تو چون روی تو نکوست
ای که استخوان من همه پر مغز مهر تست
از بهر گوشت با تو برون آمدم ز پوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق یک شاعر نسبت به عشق و دوستی میپردازد. شاعر با استفاده از استعارههای زیبا به توصیف رابطهاش با محبوب و دشواریهایی که در این راه وجود دارد میپردازد. او به سادگی و دشواریهای زندگی اشاره میکند و بر این نکته تأکید دارد که محبت واقعی همیشه آسان نیست. همچنین شاعر به زیباییهای وجود محبوبش و تأثیرش بر خود اشاره میکند و میگوید که عشق او به محبوبش فراتر از ظواهر دنیوی است. این اشعار از عمق احساس و ارزشهای درونی عشق و دوستی حکایت دارد.
هوش مصنوعی: تو ای کائنات و جهانی که ما به تو مینگریم، چشمان دشمنان تو مانند خار به تو آسیب میزند، ولی دوستانت تو را با مهر و محبت در دست دارند.
هوش مصنوعی: خدمت به من آسان شد و حق هم آن را به راحتی پذیرفت، زیرا این وضعیت در ذات و خوی من گنجانده شده است.
هوش مصنوعی: سخت نگیر و به سادگیها بیاندیش، چرا که هیچکس به آسانی نتوانسته است به چالشهای دشوار غلبه کند.
هوش مصنوعی: به خاطر عید، من گوشت (هدیه) ندارم. ای یار، زشت رفتار نکن، زیرا خوی و ذات تو همانند چهرهات زیباست.
هوش مصنوعی: ای کسی که عشق تو در وجود من نفوذ کرده و تمام وجودم را پر از مهر تو کرده است؛ برای تو از پوست خود خارج شدهام و به شکل گوشت و استخوانی که مملو از عشق تو باشد، درآمدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر نیستی درون دلم آتش فراق
کم هر زمان بسوزد از و استخوان و پوست
چندان بگریمی، که مرا آب چشم من
برداردی روان و ببردی به کوی دوست
مقلوب لفظ پارس به تصحیف از کفت
دارم طمع که علت با من ز دست کوست
تصحیف قافیه که به مصراع آخرست
گر ضم کنی بر آنچه مسماست همنکوست
آن دو لطیف را سیمی هست هم لطیف
[...]
خاقانی آن کسان که طریق تو میروند
زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست
بس طفل کارزوی ترازوی زر کند
نارنج از آن خورَد که ترازو کند زِ پوست
گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار
[...]
ز آنها که خبث باطن ایشانت ظاهرست
ابن یمین مرنج که بدشان سرشت و خوست
گر طعنه ئی زنند بر اشعار عذب تو
اینفرقه عوام که بعضی نه خاص اوست
درهم مشو که بیهنر از غایت حسد
[...]
دارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم که بُگذرد ز سرِ جرمِ من که او
گرچه پریوش است ولیکن فرشته خوست
چندان گریستیم که هر کس که برگذشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.