گنجور

 
قطران تبریزی

ای مکان سعد و کان جاه و ارکان ظفر

جشن فروردین فرخ بر جهان افکند فر

بر تو میمون باد و فرخ ای شه پیروزگر

می خور و بفروز جان با ناز و نوش کام و گر

از تو بفروزد خردمندان گیتی را بصر

زانکه با معنی بسیاری و لفظ مختصر

رنج و ناز دوستان و دشمنان بردی بفر

مرده کی باشد شهی کش همچو تو باشد پسر

سیم نزدیک تو همچون سنگ باشد بی خطر

کینه جویان را بلائی مهرورزان را نظر

خسروا تو خیر خیری دیگران خیرند و شر

چون تو هرگز نافرید ایزد کریم اندر بشر

گاه رادی زی تو یکسانست کاه و سیم و زر

گاه مردی از تو ترسانست پور زال زر

نزد سلطان رفتن تو کشتن از نار است تر

رفتنت فرخنده باد و آمدن فرخنده تر

چون بود باز آمدنت آید بپیروزی خبر

ما بنازیم و دل دشمن شود زیر و زبر

تا جهان باشد مبادا جز تو سالاری دگر

زانکه رادی بی خلافی و رحیمی بی مگر

گر نبودی بنده را نقرس شکسته بال و پر

بارکش بودی بجای پای بر راهم ز سر

تا تو باز آئی به دولت او بود ساعت شمر

روی گشته چون زریر و چشم گشته چون شمر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode