بلای غربت و تیمار عشق و فرقت یار
شدند با من دلخسته این سه آفت یار
همیشه بود نشاط دلم ز دیدن دوست
همیشه بود قرار تنم بصحبت یار
برفت یار و مرا غم گرفت جای نشاط
برفت یار و مراتب گرفت جای قرار
پری ندیدم و همچون پری گرفته شدم
ز درد فرقت آن لعبت پری دیدار
بشب ز حسرت آن روی چون ستاره روز
ستاره بار دو چشمم بود ستاره شمار
مرا بزاری گوید چکارت آمد پیش
هر آن کسیکه ببیند که من بگریم زار
ز دوست دورم ازین زارتر چه باشد حال
ز یار فردم ازین صعبتر چه باشد کار
میان آتش و آب اندرون گرفتارم
که جانم آتش کانست و دیده دریابار
ز بهر آن رخ رنگین چو نقش بر دیبا
بمانده ام متحیر چو نقش بر دیوار
گمان بری که دو رخسار او نیافته باز
سرشگ دیده همی باز کردم از رخسار
ز آب دیده ندیدم کنار خویش تهی
از آن گهی که ز من آن بتم گرفت کنار
همی ندانم چاره فراق و نیست عجب
که هیچ عاقل خود کرده را نداند چار
یکی زمان ز دلم عاشقی جدا نشود
چنانکه مردمی از طبع شاه گیتی دار
خدایگان جهان شهریار ابومنصور
که اختیار ملوکست و افتخار تبار
برزم شهرگشا و بفکر دشمن بند
بتیغ ملک ستان و بدست ملک سپار
بروز رزم بگرید ز دست او شمشیر
بروز بزم بگرید ز دست او دینار
شمر خلق و شمار زمین اگر داند
بروز خواسته دادن نداند ایچ شمار
همه سخاوت بینیش بر یسار و یمین
همه شجاعت بینیش بر یمین و یسار
شب مخالف او را نکرده گردون روز
گل موافق او را ندیده گیتی خار
نه اسب و جامه بنزدیک او گرفت درنگ
نه زر و سیم بنزدیک او گرفت قرار
درست گوئی کز اسب و جامه دارد ننگ
درست گوئی کز زر و سیم دارد عار
موافقانش بلندند لیک بر سر تخت
مخالفانش بلندند لیک بر سر دار
بروی جور بر آورد عدل او شمشیر
بچشم بخل فرو کرد جود او مسمار
ایا حسام تو هنگام صید شیر شکر
ایا سنان تو هنگام رزم شیر شکار
گهی شکار طرازی گهی مصاف افروز
مگر ز بهر تو کرد آسمان مصاف و شکار
نه دشمنان را با تیغ تو بود امید
نه آهوانرا با یوز تو بود زنهار
همیشه تا بود اندر میان نار شعاع
همیشه تا بود اندر میان خاک غبار
غبار باد نصیب مخالفانت ز خاک
شعاع باد نصیب موافقانت ز نار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از رنج و غم جدایی از محبوبش سخن میگوید و احساس دلشکستگی و غربت را به تصویر میکشد. او بیان میکند که همیشه با دیدن دوستش شاد بوده، اما اکنون که او رفته، تمام شادی و آرامش از وی گرفته شده است. شاعر به بیتابی و دلتنگی ناشی از فراق اشاره میکند و میگوید که در کشمکشی میان آتش و آب گرفتار است. او به زیبایی محبوبش مینگرد و حسرت دیدار دوبارهاش را دارد و تاکید میکند که هیچ عاقل و دانایی نمیتواند چارهای برای این فراق بیابد. همچنین به صفات محمود و شجاعتش اشاره میکند و بر اهمیت عدل و بخل در رفتار انسانها تاکید دارد. در نهایت، شاعر به تمایز بین دوستان و دشمنان میپردازد و به این نکته اشاره میکند که در عرصه جنگ و صلح، همیشه تنش و چالش وجود دارد.
هوش مصنوعی: در کنار دلتنگی و اندوه ناشی از دوری از محبوب، مشکلات و سختیهای عشق نیز به من تحمیل شده است. این سه رنج و غم با من همراهند و بر بار دلbrokenم افزودهاند.
هوش مصنوعی: هرگز شادابی دلم از دیدن دوست کم نمیشود و همیشه آرامش جسمم در کنار یارم است.
هوش مصنوعی: دوست رفت و دلم غمگین شد، جایی که باید شاد بود، حالا فقط غم در دلم نشسته است. دوست رفت و آرامش را از من گرفت، جایی که باید احساس راحتی میکردم، حالا تنها اضطراب برایم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: من هرگز پریای ندیدم و به خاطر درد جدایی از آن معشوق زیبا، دلم همچون پری به غم و اندوه گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: در شب به خاطر حسرت آن چهرهای که مانند ستارهای درخشان است، چشمانم پر از اشک و غم میشود و مانند ستارهای در آسمان، آنها را میشمارم.
هوش مصنوعی: هر کس که مرا ببیند و ببیند که در حال گریه هستم، میپرسد چه مشکلی برای من پیش آمده است.
هوش مصنوعی: از دوست دورم، حال من چه میتواند باشد در این شرایط دردناک؟ و از یار دور شدن، چگونه میتواند از این وضعیت دشوارتر باشد؟
هوش مصنوعی: در میان آتش و آب در یک وضعیت سخت و دشوار به سر میبرم. روح من مانند آتش است و چشمهایم همچون دریای عمیق و پرموج احساساتم را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: برای زیبایی چهرهات همچون طرحی که بر روی پارچه زینتی نقش بسته، به یاد تو حس حیرتانگیزی دارم؛ مانند نقشی که بر دیوار باقی مانده و انسان را محاصره کرده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو گمان میکنی که زیبایی او تنها به دو چهرهاش محدود است، اما من از چهرهاش آنقدر تحت تأثیر قرار گرفتهام که اشکهایم دائماً از چشمانم سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: من در کنار خود، هیچ چیز را خالی از اشک چشم ندیدم، از زمانی که آن معشوقهام از من فاصله گرفت و کنارم ننشست.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه راهی برای دوری وجود دارد و عجیب نیست که هیچ فرد عاقل از راه حلی که خود برای خود ایجاد کرده، باخبر نباشد.
هوش مصنوعی: یک زمانی در دل من عشق به کسی وجود داشته که هیچ وقت از بین نرود، مانند اینکه مردم از فطرت پادشاهی جهان جدا نمیشوند.
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ، پادشاه ابومنصور که فرمانروایی بر پادشاهان و افتخار نسب خود را دارد.
هوش مصنوعی: به جنگ و تسخیر شهرها بپردازید و در اندیشه دشمن باشید. با شمشیر سلطنت، دشمن را در بند کنید و سرزمین را به دست سلطنت بسپارید.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، شمشیر از ظلم و ستم او به گریه میافتد و در میهمانی و لذت، دینار به خاطر کارهای او به درد و اندوه میافتد.
هوش مصنوعی: اگر انسانها تعداد خود و تعداد زمین را بدانند، باز هم نمیتوانند برآورده کردن خواستهها را بشمارند و اندازهگیری کنند؛ زیرا خواستههای واقعی قابل شمارش نیستند.
هوش مصنوعی: سخاوت تو را از هر سو، چه در سمت چپ و چه در سمت راست، میتوان دید و شجاعت تو نیز در دو جهت قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: شب نمیتواند مانع او شود، و روز هم گل نمیتواند او را ببیند؛ در این دنیا تنها خار وجود دارد.
هوش مصنوعی: نه اسب و لباس نزد او ارزش داشت و نه طلا و نقره برای او آرامش به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: اگر درست بگویی که داشتن اسب و لباس فاخر ننگ است، همچنین اگر بگویی داشتن طلا و نقره عیب و عار است، این نیز حقیقت دارد.
هوش مصنوعی: کسانی که با او همنظر هستند در مقام بالایی قرار دارند، اما کسانی که با او مخالفند نیز در نهایت به مجازات میرسند.
هوش مصنوعی: خوشرویی و جمال او به قدری عمیق است که بر اصول نیکی و عدالت تأکید میکند، در حالی که خساست و تنگنظری را به شدت محکوم میکند.
هوش مصنوعی: آیا هنگام شکار شیر، شمشیر تو همانند شمشیر حسام میدرخشد و آیا در میدان نبرد، تیر تو همچون سنان بر شکار تأثیر میگذارد؟
هوش مصنوعی: گاهی برای زیبا جلوه دادن طبیعت، گاهی برای نبرد و مقابله؛ اما همه اینها به خاطر تو است که آسمان برایت جنگ و شکار را برپا کرده است.
هوش مصنوعی: نه دشمنان به تیغ تو امید دارند و نه آهوان به یوز تو. پس از تو درخواست میکنم که شهر را آرامش ببخشی.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همیشه وقتی در کنار آتش هستی، شعله و گرما و اثر آن وجود دارد. همچنین در کنار خاک، گرد و غبار همواره به چشم میآید. به عبارتی، تاثیرات و آثار محیطی که در آن حضور داریم، همیشه همراه ما خواهند بود.
هوش مصنوعی: غبار و کثیفی که از باد به سر دشمنان میخورد، نتیجه از زمین و خاک است، در حالی که موافقان از گرما و نور باد بهرهمند میشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.