فهرست شعرها به ترتیب آخر حرف قافیه گردآوری شده است. برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید.
مثلا برای پیدا کردن شعری که مصرع «که چون لیلی است یک محمل تو را باید یکی باشد» مصرع دوم یکی از بیتهای آن است باید شعرهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیه آنها «د» است.
حرف آخر قافیه
شماره ۱: چون به کف گیری ز بهر امتحان آیینه را - میکند نور رخت در جسم جان آیینه را
شماره ۲: ز من دل برده بود آتشعذار تیزمژگانی - به صد جلدی برون آوردم از چنگش کباب اما
شماره ۳: به سوی ما گهی دلدار میآید به جنگ اما - نوازش مینماید شیشه دل را به سنگ اما
شماره ۴: به هر دستی جدا پیمانهای دارد گل رعنا - عجایب جلوه مستانهای دارد گل رعنا
شماره ۵: دست دل کوته و دامان وصال تو بلند - کی در این راه به جایی رسد اندیشه ما
شماره ۶: سخن خوب است ز اول خاطر کس را نرنجاند - که بعد از گفتگو سودی ندارد لب گزیدنها
شماره ۷: چون قلم روزی که میبستم میان خویش را - وقف شرح دوستی کردم زبان خویش را
شماره ۸: هر ذره را ز مهر کمندی است در گلو - نگذاشته است دام تو یک آفریده را
شماره ۹: میتوان ادراک کردن صورت احوال خویش - چشم اگر بینا کنی عالم تمام آیینه است
شماره ۱۰: ای آب خضر لعل لب یار به از توست - وی عمر ابد دیدن دلدار به از توست
شماره ۱۱: بلبل گلشن تصویر در و دیوارم - روز ویرانی من موسم پرواز من است
شماره ۱۲: جلدی است روزگار سراسر حدیث غم - بر هر ورق که مینگرم مدعا یکی است
شماره ۱۳: گیرم ز تو بینایی و گردم به تو حیران - القصه به غیر از تو کسی در نظرم نیست
شماره ۱۴: گویی که در آغوش نسیم است غبارم - پوشید نظر هرکه نگاهش به من افتاد
شماره ۱۵: به دلنشینی داغ تو برگ عیشی نیست - همین گل است که تا حشر رنگ و بو دارد
شماره ۱۶: تو را دادند چشم و دست و پا هر یک دو، الا دل - که چون لیلی است یک محمل تو را باید یکی باشد
شماره ۱۷: مزن به سنگ جفا شیشه دل ما را - از آن بترس که چون بشکند صدا نکند
شماره ۱۸: به حیرتم که چسان وادیای است راه فنا - که هرکه رفت دگر روی بر قفا نکند
شماره ۱۹: تعمیر ماست خانه خرابی اگر کسی - ما را خراب میکند آباد میکند
شماره ۲۰: ایمنی قصاب ما را بیشتر ز افتادگی است - بر تن ما خاکساری کار جوشن میکند
شماره ۲۱: دست در زلف مهی باید کرد - فکر روز سیهی باید کرد
شماره ۲۲: چه بینا گشتهای از بهر عیب دیگران دیدن - تو را دادند مژگانی که سرپوش نظر باشد
شماره ۲۳: ای شعله لاف پاکی دامن چه میزنی - پروانهات همیشه در آغوش میکشد
شماره ۲۴: تا نیافتد پرتو خورشید بر رخسار گل - با خود از دیبای ابری سایهبان دارد بهار
شماره ۲۵: بیتابی دل ساخت مرا چون کف خاکی - ویران شود آنجا که بود زلزله بسیار
شماره ۲۶: ز دانایی شنیدم گنج در ویرانه میباشد - بنای خانه دل هر قدر ویران شود بهتر
شماره ۲۷: ره خلق دادی به خود جاده باش - به این وادی افتادی افتاده باش
شماره ۲۸: عین بینایی است چشم از عیب مردم دوختن - پردهپوشی کن که در این پیرهن بیجاست چاک
شماره ۲۹: از سینه و دل ما نشنید کس صدایی - مردیم از جدایی ای سنگدل کجایی