تا کرده محبت هدف تیر تو جان را
بر قصد من ابروی تو زه کرده کمان را
حیرتزده در باغ تو چون بلبل تصویر
نگشاده نظر سوی تو بستیم زبان را
در عالم تصویر کس آگه زکسی نیست
از هم چه خبر دیده حیرتزدگان را
باشد چو یکی آینه این خانهٔ زیبا
مسکن مشمارید سرای گذران را
بگذر ز گل عیش که گلزار تعلق
خار ره مقصود بود کعبه روان را
صورت چه پذیرد ز نظر بی دل روشن
بی آینه در باز مکن آینه دان را
از باد تکبر سر بی مغز تهی ساز
بر دوش کشی چند تو این بار گران را
بندد کمر بندگی قد تو شمشاد
چون جلوه دهی در چمن آن سرو روان را
قصاب جهان چون به عناد است و دورنگی
جا داده در آغوش بهار تو خزان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را
از گفتن ناخوب نگهدار زبان را
گفتار زبان است ولیکن نه مرا نیز
تا سود به یک سو نهی از بهر زیان را
گفتار به عقل است، که را عقل ندادند؟
[...]
ای شاه! تویی شاه، جهان گذران را
ایزد به تو دادهست زمین را و زمان را
بردار تو از روی زمین قیصر و خان را
یک شاه بسنده بود این مایه جهان را
آسان گذران کار جهان گذران را
زیرا که جهان خواند خردمند جهان را
پیراسته می دار به هر نیکی تن را
آراسته می خواه به هر پاکی جان را
میدان طمع جمله فرازست و نشیب است
[...]
نوروز جوان کرد به دل پیر و جوان را
ایام جوانی است زمین را و زمان را
هر سال در این فصل برآرد فلک از خاک
چون طبع جوانان جهان دوست جهانرا
گر شاخ نوان بود ز بی برگی و بی برگ
[...]
آراست جهاندار دگرباره جهان را
چو خلد برین کرد، زمین را و زمان را
فرمود که تا چرخ یکی دور دگر کرد
خورشید بپیمود مسیر دوران را
ایدون که بیاراست مر این پیر خرف را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.