آن سرو سیماندام من چون از گلستان بگذرد
موج لطافت جو به جو از هر خیابان بگذرد
شبهای هجر او دلم راضی نمیگردد اگر
یک قطره آب چشمم از بالای مژگان بگذرد
از کثرت کمطالعی ترسم نسیم کوی او
چون بر مزار من رسد برچیده دامان بگذرد
آن بیسرانجامم که گر عضوی ز من یابد هما
یک عمر سرگردان شود تا از بیابان بگذرد
در رنج روزافزونم و بیمم از آن باشد که او
تا چاره دردم کند کارم ز درمان بگذرد
از گرمی تیغش کشد بر استخوانم شعلهای
برق آتشافشانی کند تا از نیستان بگذرد
قصاب را بار گران افکنده زین ره بر قفا
اول به منزل میرسد هرکس که از جان بگذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساس عمیق عشق و دلتنگی است. شاعر با توصیف زیبایی معشوق و تأثیر او بر زندگیاش، به تألم و رنج ناشی از جدایی میپردازد. او از حسرت شبهای دوری و همچنین از ترس از فقدان یار سخن میگوید. شاعر به این نکته اشاره میکند که چقدر این جدایی به او آسیب میزند و حتی به مرگ نزدیک میشود. نهایتاً، او به این فکر میکند که شاید تنها راه رفع دردش، گذشتن از جان باشد. شعر حاوی تصاویری از عشق و درد فراق است که به ذهن خواننده عواطف عمیق و پیچیدهای منتقل میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که آن دختر زیبا از میان باغ عبور میکند، لطافت و زیبایی او به هر کوچه و خیابان سرایت میکند.
هوش مصنوعی: در شبهای دوری از او، دل من هیچگاه راضی نمیشود، حتی اگر یک قطره اشک از چشمانم بریزد.
هوش مصنوعی: از فرط نادانی میترسم که وقتی نسیم خوشبو از کوی او به مزار من برسد، دامنش را جمع کند و بدون توجه به من بگذرد.
هوش مصنوعی: من آدمی هستم که اگر کسی از من بخشی را به دست آورد، او هم مثل من در زندگی سرگردان و آواره خواهد شد تا از اوضاع دشوار و بیپایانی که در آن هست عبور کند.
هوش مصنوعی: من در حال تحمل درد و رنج زیادی هستم و نگران این هستم که او برای رفع مشکلاتم اقدام نکند و در نتیجه، دردهایم به پایان نرسد.
هوش مصنوعی: تیغ او با شدت و حرارتش باعث میشود که بر استخوانهایم شعلهای برافروخته شود و مانند آتشافروزی، بر نیستان بگذرد.
هوش مصنوعی: قصاب به خاطر بار سنگینی که به دوش دارد، در آغاز مسیر به مقصد میرسد. هر کسی که از جان خود بگذرد، به این هدف دست مییابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با دل بسی گفتم که یار از عهد و پیمان بگذرد
فرمان من کن جان مکن کان بت ز فرمان بگذرد
جولان زد اندر کوی او با حلقه گیسوی او
دیدم که مسکین سوی او از مه به جولان بگذرد
جان خور است از من بی بها حالی ز تن کردم جدا
[...]
دل را کی آن طاقت بود کز فکر جانان بگذرد
با یک جهان لبتشنگی از آب حیوان بگذرد
من راه هجران را بخود هرگز نمی دادم ولی
آتش ره خود واکند چون از نیستان بگذرد
هر کس که بیند حال من داند که هجران دیده ام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.