شاه رستم را درودی میفرستم با سلام
زانکه کس رامثل او فرزند فرزندی نبود
میر رستم، شه محمد، شاه روحانی صفت
رفت ازین ویرانه و تن برد تا دار خلود
دید جنت با هزاران فر و زیب آراسته
میل ازین عالم برید و اندر آن عالم فزود
یا الهی، جان پاکش را بجنت شاد دار
یا غیاث المستغیثین، در خلود و در شهود
روی پنهان کرد و پنهان شد ز ما آن نور چشم
سال اندر هشتصد و سی و سه بد کین رو نمود
با وجود جاه و حرمت علم می جست ازاله
آشنای یار گشت و نور عرفانش ربود
هرکجا ذکر تو میگویند در افواه خلق
قاسم خسته روان میراند از دیده دو رود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درود و سلامی به شاه رستم است که او را فردی بینظیر میداند. میگوید که رستم، فرزند شه محمد، از دنیا رفته و به دار خلود (بهشت) رفته است. شاعر به زیباییهای بهشت اشاره میکند و از خداوند درخواست میکند که جان پاک رستم را شاد کند. او همچنین در مورد نور عرفانی که رستم یافته صحبت میکند و اذعان دارد که او در جستجوی علم و حقیقت بوده است. در نهایت، شاعر بیان میکند که ذكر نام رستم در دل مردم جاری است و او هنوز در خاطرها زنده است.
هوش مصنوعی: من با سلامی به شاه رستم، او را درود میفرستم، زیرا هیچکس مانند او فرزندی از فرزندان ندارد.
هوش مصنوعی: میر رستم، شاه محمد، که انسانی با ویژگیهای روحانی و معنوی بود، از این ویرانه خارج شد و جسمش را به سمت سرای جاودانگی برد.
هوش مصنوعی: بهشت را با هزاران زیبایی و شکوه مشاهده کرد و از این دنیا دل برید و به آن جهان کشیده شد.
هوش مصنوعی: ای خداوند، روح پاک او را در بهشت شاد و آرام کن یا ای که فریادخواهان را مینجایی، او را در جاودانگی و در دیدار به خودت برسان.
هوش مصنوعی: چشم روشنگر و زیبایی که در سال ۸۳۳ از ما پنهان شد، حالا خود را نشان داد.
هوش مصنوعی: با وجود مقام و موقعیتش، او به دنبال کسب علم بود و در این مسیر به دوستی دوستش دست زد و بهرهای از نور معنویت و معرفت او گرفت.
هوش مصنوعی: هر جا که نام تو به زبانها میآید، قاسم خسته به حالت اندوه، اشک میریزد و از چشمانش دو رود جاری میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بوالخلیل آنکو بگیتی زو شده موجود جود
جعفر آن کش چوب گشت از طالع مسعود عود
وصف آن مخدوم میکن گرچه میرنجد حسود
کاین حسودی کم نخواهد گشت از چرخ کبود
گرچه خود نیکو نیاید وصف می از هوشیار
چون پی مست از خمار غمزه مستش چه سود
مست آن می گر نهای می دو پی دستار و دل
[...]
ای که چون جان رفته ای از پیش ما، باز آی زود
کز فراقت سوختم بر آتش دل همچو عود
پیش روی خود مرا بنشان بر آتش چون سپند
تا بسوزم خویشتن را کوری چشم حسود
ای که بردی آبروی من ز آه دل بترس
[...]
باد پیمائی که جم را خاک ره پنداشتی
بر من از دیوانگی هر دم کمینی می گشود
گفتم آخر چند ازین گرمی برو سردی مکن
می فروزی آتش و خود کور می گردی بدود
چون نداری زهره ئی زهرت نمی باید فشاند
[...]
با سرود و آه و ناله میرود اشکم چو رود
در پیش مستان محبت این بود رود و سرود
عاشقان را در محافل ناله سازد سر بلند
مطربان را در مجالت آبرو باشد ز رود
با سرشکم دجله و جیحون دو بار آشناست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.