دین هر کس بقدر صدق و صفاست
دیدن عاشقان طریق فناست
چند پرسی: لباب عرفان چیست؟
آنچه با فهم تو نیاید راست
سخن سر این معما را
تو ندانسته ای، مگو که خطاست
خواستم، جام داد و عذر بگفت
عذر این را کجا توانم خواست؟
در ریاض ابد بفیض ازل
جان ما را هزار نشو و نماست
قبله گم کرده ام، رو بنما
که جمال تو قبله دلهاست
قاسمی، آسمان الا الله
گرچه بالا بود ولی بی لاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عمق و پیچیدگی معارف عرفانی اشاره دارد. شاعر به زیبایی بیان میکند که دین هر فرد به اندازه صدق و صفای اوست و حقیقت عشق در فنا و زوال وجود است. او میگوید که درک عمیق عرفان برای همه ممکن نیست و بهتر است از گفتن آنچه که نمیدانیم خودداری کنیم. همچنین شاعر از خداوند طلب راه و هدایت میکند، زیرا تنها جمال الحق (خداوند) قبله دلهاست. در نهایت، نابودی و نیاز به خداوند را بهعنوان اصل اساسی زندگی بیان میکند.
هوش مصنوعی: درک دین هر فرد به اندازه راستگویی و پاکی اوست، و مسیر عاشقان به سوی فنا و نابودی است.
هوش مصنوعی: چند بار میپرسی عرفان چیست؟ آنچه که فراتر از درک و فهم تو باشد، حقیقت آن است.
هوش مصنوعی: تو هنوز به درستی درک نکردهای که این مسئله چه معنایی دارد، پس بهتر است چیزی نگوئی که اشتباه است.
هوش مصنوعی: آرزو داشتم چیزی را به دست بیاورم، اما او از من دوس کردن چیزی را خواست و گفت که به راحتی نمیتوانم از او درخواست کنم.
هوش مصنوعی: در باغ جاودان با برکت از ابتدای آفرینش، جان ما هزاران بار رونق و رشد مییابد.
هوش مصنوعی: من راه خود را گم کردهام، نشانم بده که زیبایی تو سمت و سوی دلهاست.
هوش مصنوعی: آسمان گرچه بلند و وسیع است، اما هیچ چیز در آن جز خدا وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
من ندانم که عاشقی چه بلاست
هر بلایی که هست عاشق راست
زرد و خمیده گشتم از غم عشق
دو رخ لعل فام و قامت راست
کاشکی دل نبودیم که مرا
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
هر چه دور از خرد همه بند است
این سخن مایهٔ خردمند است
کارها را بکشی کرد خرد
بر ره ناسزا نه خرسند است
دل مپیوند تا نشاید بود
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن بممسکی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.