گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قاسم انوار

زلف را شانه زن، که رعنایی

چشم را سرمه کش که زیبایی

فتنه برخاست،دل یقین دانست

که تو سر فتنهای غوغایی

پرده ما دریده ای صد بار

وز پس پرده روی ننمایی

تو بدان زلف و رو، بروز و بشب

فتنه عاشقان شیدایی

عشق ورزیدی از برای نجات

روز پیری و گاه برنایی

جان و دل مست حیرتند مدام

که نه با مایی و نه بر مایی

قاسم از وجد و سور ننشیند

جان ما نای و یار ما نایی