یار میگوید ببانگ پهلوی :
نیست غیر یار، گر تو رهروی
گر تو مرد آشنایی، هیچ نیست
تخت افریدون و تاج خسروی
پیر دهقان گفت: این جا زور نیست
هرچه میکاری، بدین ره، بدروی
زود در وحدت رسد جان شما
ساروان رفتند و تو هم میروی
زنده گردی در زمانه جاودان
کز نسیم عشق بویی بشنوی
تا قیامت بوی معنی نشنوی
تا قیامت گر ره صورت روی
جان معنی، قاسم، ار خواهی بخوان
مثنوی معنوی مولوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: یار میگوید که هیچ غیر از یار وجود ندارد و اگر تو مرد آشنایی هستی، قدرت و مقام سلطنت هیچ ارزشی ندارد. پیر دهقان نیز میگوید که در اینجا قدرت و زور معنایی ندارد و هر کاری که انجام دهی، تو را به نتیجه مطلوبی نمیرساند. اگر به وحدت و حقیقت دست یابی، جان تو زنده میشود و با نسیم عشق، لطافت و بویی را احساس خواهی کرد. اما تا قیامت باید از جستجوی معانی دوری کنی و به دنبال ظواهر نروی. اگر میخواهی به عمق معانی برسید، باید به درون خویش نگاهی بیندازید. این شعر از مولوی، بر اهمیت عشق و حقیقت در زندگی تأکید دارد.
هوش مصنوعی: دوست میگوید با صدای بلند: اگر تو در این مسیر گام برمیداری، تنها یار خود را همراه داشته باش.
هوش مصنوعی: اگر تو فرد آگاهی هستی، تخت افریدون و تاج سلطنت هیچ ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: پیر دهقان گفت: اینجا قدرتی برای تسلط و کنترل نیست، هر چیزی که بکاری، به همین روش به نتیجه نمیرسد.
هوش مصنوعی: بزودی جان شما به وحدت خواهد رسید، همانطور که کاروانها به راه خود ادامه میدهند و تو نیز باید به مسیر خود ادامه دهی.
هوش مصنوعی: در این دنیا که گذراست و همیشه زنده و پایدار نیست، اگر بویی از عشق به مشامت برسد، زندگیات معنا پیدا میکند.
هوش مصنوعی: تا قیامت بوی حقیقت و معنا را نخواهی شنید اگر فقط به ظاهر و صورت چیزها نگاه کنی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی عمق معنای زندگی را درک کنی، خوب است که با آثار مولوی و اشعار معنوی او آشنا شوی. او در مثنوی خود به ما یادآوری میکند که حقیقت زندگی و عشق را درونی بیابیم و به کشف روح و روان خود بپردازیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دستگاه او نداند کز چه روی؟
تنبل و کنبوره در دستان اوی
ای لب گلگونت جام خسروی
پیشهٔ شبرنگ زلفت شبروی
پهلوی خورشید مشکآلود کرد
خط تو یعنی که هستم پهلوی
مردم چشمت بدان خردی که هست
[...]
فتنه و آشوب و خونریزی مجوی
بیش ازین از شمس تبریزی مگوی
خواهم اندر پایش افتادن چو گوی
ور به چوگانم زند هیچش مگوی
بر سر عشاق طوفان گو ببار
در ره مشتاق پیکان گو بروی
گر به داغت میکُند، فرمان ببر
[...]
ورنه بودی در مشام از عشق بوی
مشک کی بشناختی از خاک کوی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.