گنجور

 
قاسم انوار

هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نوی

بنده فرمان تو هرجا که ضعیفست و قوی

قیمت عشق ندانست دل و غافل ماند

قیمت در شب افروز نداند قروی

وصف آن یار ندانی، که ز دانش دوری

قدر جانان نشناسی، که بجان در گروی

در ره ار یک دل و یک رنگ شوی مقبولی

راه وحدت نتوان رفت بوصف بغوی

باغبانا، بجهان تخم نکو باید کاشت

هرچه کشتی، بیقین، باز همان را دروی

هرکرا لطف خدا شامل احوال شود

ره بمقصود برد زود بوصف نبوی

قاسمی،قصه جانان بصفت ناید راست

ره تحقیق میسر نشود تا نروی

 
 
 
منوچهری

باز گرد اکنون و آهستگشان بر سر و روی

آبکی خرد بزن خاک لب جوی بروی

جامه‌ای بفکن و برگرد به پیرامن جوی

هر کجا تازه گلی یابی از مهرببوی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
سوزنی سمرقندی

ای کمال النسب از بهر خداوند مگوی

کان ندیمان گزیده ز کجا کردی روی

هریکی همچو سگ لاک دوان از پس بوی

ضرر نقل و هلاک قدح و مرگ سبوی

بدم مفت دوان دربدر کوی بکوی

[...]

انوری

قُرطه بگشای و زمانی بنشین بیش مگوی

روی بنمای که امروز چنین دارد روی

درِ عذر و گرهِ موی ببند و بگشای

که پذیرایِ گره شد تنم از مویه چو موی

ای شده پایِ دلم آبله در جستن تو

[...]

مولانا

اگر امشب بر من باشی و خانه نروی

یا علی شیر خدا باشی یا خود علوی

اندک اندک به جنون راه بری از دم من

برهی از خرد و ناگه دیوانه شوی

کهنه و پیر شدی زین خرد پیر گریز

[...]

اوحدی

بر گذشت از من و بنمود چو ماه از سر کوی

دلبر کافرم از چادر کافوری روی

کرده هر هفت سر هفته و گرمابه زده

عرق و آب چکانش چو گلاب از سر و موی

کند شد قوت رفتارم از آن تیزی خوی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه