گنجور

 
قاسم انوار

با روی دل فروزت عیشیست جاودانی

ای منبع مکارم وی معدن امانی

عیشیست جاودانی، گر ره بری بدانی

بر چهره مشعشع گیسوی ارغوانی

از جان خبر نداری، انکار عشق داری

با تو کسی چه گوید؟ ای مرد کندلانی

در بند هر دو عالم بگشاد عشق محکم

در بند ره نه ای تو، در بند آب و نانی

جان سه باره او را «ثالث ثلاثه » گوید

ثالث چگونه باشد، آنجا که نیست ثانی؟

چون خامه ام براندی، رفتم بسر، چه گویم؟

خوش باشد ار زمانی؟ چون نامه ام بخوانی

گفتی که: روزکی چند در هجر ما سر بر

امری محال باشد بی دوست زندگانی

گفتم بپیر غافل، چون زین جهان برون شد:

تا خود چگونه باشد احوال آن جهانی

زنهار! جان قاسم، در خویشتن مشو گم

بر فطرت یقینی، در حضرت عیانی

 
 
 
قوامی رازی

گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی

نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی

یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی

معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی

برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت

[...]

انوری

بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی

بس راحتی ندارم باری ز زندگانی

ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی

وی یار ناموافق آخر تو با که مانی

جانی خراب کردم در آرزوی رویت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
خاقانی

کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی

ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی

راندی به گوش اول صد فصل دل‌فریبم

و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی

آن لابه‌های گرمت ز اول بسوخت جانم

[...]

سید حسن غزنوی

ای باد روح پرور زنهار اگر توانی

امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی

در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی

یابی مگر نشانی زان آب زندگانی

ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش

[...]

عطار

ای جان جان جانم تو جان جان جانی

بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی

پی می‌برد به چیزی جانم ولی نه چیزی

تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی

بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه