با روی دل فروزت عیشیست جاودانی
ای منبع مکارم وی معدن امانی
عیشیست جاودانی، گر ره بری بدانی
بر چهره مشعشع گیسوی ارغوانی
از جان خبر نداری، انکار عشق داری
با تو کسی چه گوید؟ ای مرد کندلانی
در بند هر دو عالم بگشاد عشق محکم
در بند ره نه ای تو، در بند آب و نانی
جان سه باره او را «ثالث ثلاثه » گوید
ثالث چگونه باشد، آنجا که نیست ثانی؟
چون خامه ام براندی، رفتم بسر، چه گویم؟
خوش باشد ار زمانی؟ چون نامه ام بخوانی
گفتی که: روزکی چند در هجر ما سر بر
امری محال باشد بی دوست زندگانی
گفتم بپیر غافل، چون زین جهان برون شد:
تا خود چگونه باشد احوال آن جهانی
زنهار! جان قاسم، در خویشتن مشو گم
بر فطرت یقینی، در حضرت عیانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی، و همچنین تأملات عمیق در مورد وجود و معانی زندگی است. شاعر به توصیف معشوقی میپردازد که منبع خوشی و آرامش است و از عشق و وابستگی به او سخن میگوید. او بیان میکند که عشق میتواند آزادیبخش باشد و انسان را از قید و بندهای دنیوی رها کند. شاعر همچنین به تأمل در مورد زندگی و پس از مرگ میپردازد و حالتهای معنوی را مورد توجه قرار میدهد. در نهایت، شعر دعوتی است به شناخت و تمییز درست از حقیقتها و عدم گمشدن در دنیا.
هوش مصنوعی: با چهره زیبا و دلپذیر تو، لحظاتی شاداب و ابدی وجود دارد. ای منبع فضل و نیکی، تو همچون معادن ثروتی هستی که به انسان آرامش و امنیت میبخشد.
هوش مصنوعی: اگر راه درست را بشناسی، زندگی ای جاودان و خوشی خواهی داشت، در صورتی که بر چهرهای درخشان با موهای زیبا و خوشرنگ نگاه کنی.
هوش مصنوعی: تو از درد و عواطف خود بیخبری و عشق را رد میکنی، اما کسی نمیداند که باید چه چیزی به تو بگوید، ای مردی که به وضع خود بیتوجهی.
هوش مصنوعی: عشق، راهی برای رهایی از این دو جهان فراهم کرده است. تو اما در قید و بند چیزهای مادی مثل آب و نان هستی و از این راه آزاد نشدهای.
هوش مصنوعی: جان سه بار او را «سوم» میگوید. چگونه ممکن است سوم باشد، در جایی که دومی وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: وقتی که قلمم را در دست گرفتی و آن را براندی، به کجا میروم؟ چه بگویم؟ اگر زمانی به خوبی بخوانیاش، خوشحال میشوم.
هوش مصنوعی: گفتی که: چند روزی میتوان بدون دوست و در دوری او زندگی کرد، این کاری غیرممکن است.
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای پیر بیخبر، هنگامی که از این جهان خارج شوی، وضعیت آن جهان چگونه خواهد بود؟
هوش مصنوعی: توجه کن! ای قاسم، در خودت گم نشو، بر روی فطرت واقعی و آگاهی واضح خود تمرکز کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.