بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی نشانی
ز تو دل کجا گریزد؟که تو معدن امانی
بهمین خوشست جانم که سگ در تو باشم
چه کنم؟ چه چاره سازم؟ اگرم ز در برانی
بثنای تو زبانم نرسید و گنگ گشتم
پس ازین مگر بگویم بزبان بی زبانی
بچه نسبتت کند جان؟ که شدست در تو حیران
بتو هیچ کس نماند، تو بهیچ کس نمانی
بگشا رگ سبل را، بنما بما ازل را
بعدم فرست اجل را، که حیات جاودانی
شب وصلت حبیبان چه محل این رقیبان؟
بمیان جنت، ای جان، چه غمست از زیانی؟
قدح شراب در ده، که بروزگار پیری
هوسست قاسمی را دو سه هفته ای جوانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و وابستگی عمیق به محبوب است. شاعر از احساساتی چون حیرت، دوستی و نیاز به محبوب میگوید و نشان میدهد که چگونه دل نمیتواند از عشق به محبوب فرار کند. او از ناتوانی در بیان عشق خود سخن میگوید و به تردید و سوالاتی دربارهٔ زندگی و مرگ و جاودانگی اشاره میکند. در نهایت، شاعر به لذتهای لحظههای کوتاه جوانی و اهمیت وصل با محبوبش تأکید میکند. شعر حسرت و longing برای عشق را به تصویر میکشد و بر اهمیت نزدیکی به محبوب تأکید دارد.
هوش مصنوعی: جانم به کجا میتواند برود که تو پادشاهی بینشان هستی؟ دل از کجا میتواند فرار کند وقتی که تو خود منبع آرامش و امنیت هستی؟
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس عمیق محبت و وابستگی به کسی است. گوینده میگوید که حتی اگر به او بیمحلی شود و از او دوری کند، باز هم برای او خوشحال است که در کنار آن شخص باشد، حتی اگر به شکل یک سگ باشد. او در واقع از عشق و وفاداریاش سخن میگوید و از ناتوانی در تغییر وضعیت خود احساس ناراحتی میکند.
هوش مصنوعی: پس از شنیدن زیباییهای تو، نتوانستم به وصف تو سخن بگویم و عاجز شدم. حالا تنها میتوانم به شکلی نابینا و بیزبان احساساتم را بیان کنم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که آیا فرزندی که در تو سرگردان است، میتواند نسبت به تو اهمیت داشته باشد؟ به طوری که دیگر کسی برای تو باقی نمانده و تو نیز برای هیچ کس نخواهی ماند.
هوش مصنوعی: رگ سبل را باز کن و از آغاز به ما نشان بده، سپس اجل را به ما بفرست تا زندگی ابدی را دریابیم.
هوش مصنوعی: شب свадан عاشقان، رقیبان چه کارهاند؟ در بهشت، عزیزم، از زیانی چه اندوهی داریم؟
هوش مصنوعی: گ پلاسی از شراب به دست بیاور، چون در دوران پیری، آرزوی جوانی در دل قاسمی وجود دارد و او میخواهد دو یا سه هفته جوانی را تجربه کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غم تو خجسته بادا، که غمیست جاودانی
ندهم چنین غمی را به هزار شادمانی
منم آنکه خدمت تو کنم و نمیتوانم
تویی آنکه چاره من نکنی و میتوانی
ز سگان کویت ای جان که دهد مرا نشانی
که ندیدم از تو بوئی و گذشت زندگانی
دل من نشان کویت ز جهان بجست عمری
که خبر نبود دل را که تو در میان جانی
ز غمت چو مرغ بسمل شب و روز میطپیدم
[...]
به صبا پیام دادم که ز روی مهربانی
سحری به کوی آن بت گذری کن ار توانی
چو رسی به آستانش ز ادب زمین ببوسی
ز من ای صبا پیامی بدهی بدو نهانی
سر زلف مشکبارش به ادب مگر گشایی
[...]
هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی
که ببرد رخت ما را همه دزد شب نهانی
بزن آب سرد بر رو بجه و بکن علالا
که ز خوابناکی تو همه سود شد زیانی
که چراغ دزد باشد شب و خواب پاسبانان
[...]
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.