گنجور

 
قاسم انوار

گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی

بسیار بی حقیقت و بسیار کودنی

از نفس دور باش، که دل را سیه کند

با عقل و جان گرای، که مرآت روشنی

از ذات تا صفات و از آنجا بعقل و نفس

منقول گشته ای، که حدیث معنعنی

ای جان و زندگانی و ای راحت روان

بر من جفا مکن، که «سیور من بجان سنی »

حق را بیاد دار و فراموش کن ز غیر

تا کی چو کرم پیله تو بر خویشتن تنی؟

خود را نکو شناس و خدا را نکو بدان

گراز صوامعی و گر از دیر ارمنی

بی یاد دوست یک نفسی نیست قاسمی

ای شیخ روزگار «نچون سانمیسن منی »؟