گنجور

 
قاسم انوار

گر جان بهوای تو گرفتار نبودی

جان و دل ما طالب دیدار نبودی

گر زانکه بحق واقف اسرار شدی خلق

منصور «اناالحق » گو بردار نبودی

تکفیر نکردی سخن «اعظم شان » را

گر مفتی ما بر سر انکار نبودی

گر جانب عاشق نشدی میل حبیبان

عشاق ترا گرمی بازار نبودی

از نقش دو عالم نبدی حاصل و محصول

گر زانکه دلی واقف اسرار نبودی

گر زانکه پس پرده ندیدی رخ خود را

خود را ز پس پرده خریدار نبودی

گر دور و تسلسل ننمودی رخ و زلفت

عشاق تو سرگشته چو پرگار نبودی

گر عشق نبودی و غم عشق نبودی

یک جان بجهان عارف و هشیار نبودی

قاسم، اگر این جان نبدی آینه حق

جان را بر او پایه و مقدار نبودی