گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای کاش مرا با تو سر و کار نبودی

تا دیده و دل هر دو گرفتار نبودی

شرمنده نبودی اگر از ریختن خون

آن زلف نگون تو نگونسار نبودی

بودی سر آتش که بدیدی به سوی من

گر نرگس مخمور تو بیمار نبود

برداشتمی این دل در گوشه فتاده

گر از غم و اندیشه گرانبار نبودی

هم سهل گذشتی ستم و هجر تو بر من

گر شحنه غم بر سر این کار نبودی

مردم ز جفای تو و کس زنده نماند

در عالم اگر یار وفادار نبودی

دشوار شد احوال من و دوست نداند

گر دوست بدانستی، دشوار نبودی

خسرو، اگرت دیده به خوبان نفتادی

از غمزه خوبان دلت افگار نبودی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

گر عارض تو چون گل پربار نبودی

از عشق‌ گُلت در دل من خار نبودی

ور نیمهٔ دینار نبودی دهن تو

بر چهرهٔ من‌گونهٔ دینار نبودی

گر مایل بیداد نبودی دل تو یار

[...]

عطار

گر یار چنین سرکش و عیار نبودی

حال من بیچاره چنین زار نبودی

گر عشق بتان خنجر هجران نکشیدی

در روی زمین خوشتر ازین کار نبودی

از شادی من خلق جهان شاد شدندی

[...]

قاسم انوار

گر جان بهوای تو گرفتار نبودی

جان و دل ما طالب دیدار نبودی

گر زانکه بحق واقف اسرار شدی خلق

منصور «اناالحق » گو بردار نبودی

تکفیر نکردی سخن «اعظم شان » را

[...]

نظیری نیشابوری

گر حسن جمال تو طلبکار نبودی

در خانقه و بتکده دیار نبودی

گر نرگس مست تو نکردی جدل آغاز

تا گردش او بودی هشیار نبودی

بی پرده توانستی اگر روی نمودن

[...]

حزین لاهیجی

ای عهد شکن، با تو اگر کار نبودی

کار دل ما این همه دشوار نبودی

نگذاشتمی آینه ی روی تو از دست

گر باعث حیرانی دیدار نبودی

گر کفر نمی خواست ز ما پیر خرابات

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه