گنجور

 
قاسم انوار

بر بی‌دلان گذشت و نکرد این طرف نگاه

ماییم در زمانه دلی و هزار آه

ای پادشاه حسن، که دل‌ها گدای توست

دل‌ها نگاه دار، که اینست شاهراه

سودای چشم مست تو در حد ما نبود

دل بر امید آن کرم افتاد در گناه

از پا فتاده‌ام من درویش، دست گیر

ای رهنمای دل، به کجا آورم پناه؟

روی تو مصحفیست ز آیات دلبری

«قَدْ فازَ مَنْ رَآهُ و طوبی لِمَنْ تَلاه »

سرمایه سعادت جاوید عاشقیست

«یا مَعْشَرَ السَّعادَةِ حَیّوا عَلَی الصَّلاة»

بی روی تو، که مردم چشم زمانه است

در چشم قاسمست جهان سر به سر سیاه

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode