گنجور

 
قاسم انوار

ز خوبان عربده خوش باشد، ای جان

بیا با عربده در بزم مستان

ز جام حسن خود صد باده خورده

وزان زلفین مشکینش پریشان

پیاله برکف و تسبیح همراه

می و تسبیح در یک دور گردان

من از می و مست و زاهد مست تسبیح

بسی راهست از واجب با مکان

مرا گویند: سامانی طلب کن

من از سر فارغم، چه جای سامان؟

اگر چشمت شود روشن ببینی

بسی راه از خدا خوان تا خدا دان

خدا خوان گر خدا دان شد بتحقیق

بموری داد حق ملک سلیمان

بجان و دل شود تسلیم این راه

اگر بوذر ببیند نور سلمان

غنی شد قاسمی، آخر سبب چیست؟

گدایی کردن از کوی کریمان

 
 
 
رودکی

چه چیزست آن رونده تیرک خرد؟

چه چیزست آن پلالک تیغ بران؟

یکی اندر دهان حق زبانست

یکی اندر دهان مرگ دندان

دقیقی

ملک آن یادگار آل دارا

ملک آن قطب دور آل سامان

اگر بیند بگاه کینش ابلیس

ز بیم تیغ او بپذیرد ایمان

بپای لشکرش ناهید و هرمز

[...]

عنصری

بدان گردیست آن سیمین زنخدان

بدان خمیدگی زلفین جانان

یکی گوئی که از کافور گوییست

یک گوئی که هست از مشگ چوگان

چه چیزست آن خط مشکین و آن لب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

ز من معزول شد سلطان شیطان

ندارم نیز شیطان را به سلطان

سرم زیرش ندارم، مر مرا چه

اگر بر برد شیطان سر به سرطان؟

همی دانم که گر فربه شود سگ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه