گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قاسم انوار

یار همسایه تو شد، دریاب

همه اینست «خیر ما فی الباب »

هستی خود ببین و دوست ببین

هم برین ختم گشت فصل خطاب

یک زمانم مجال می باید

قصه کهنه و شب مهتاب

یار ما دربدر، بما نزدیک

وقت از دست می رود، دریاب

بوی آن یار می رسد ز نسیم

«افتح الباب، ایها البواب »

توبه از عشق کرد زاهد شهر

از چنین توبه، توبه، یا تواب

بر دل و جان قاسمی بگشا

در وصل، ای مفتح الابواب