گنجور

 
قاسم انوار

ای از جمال روی تو تابنده آفتاب

وی آفتاب روی ترا بنده آفتاب

تا آفتاب روی تو بفروخت جان خرید

از دولت تو گشت فروزنده آفتاب

ما حسن روی خوب ترا طالب آمدیم

ما طالبان حسن و فروشنده آفتاب

چون آفتاب روی تو در ذرها بدید

شد پیش ماه روی تو شرمنده آفتاب

تا آفتاب روی تو بر بام و درافتاد

گشت از فروغ روی تو رخشنده آفتاب

چون آفتاب روی ترا دید بنده شد

از اشتیاق روی تو دل زنده آفتاب

قاسم هوای روی تو دارد بروز و شب

چون هست از جمال تو تابنده آفتاب

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode