گنجور

 
قاسم انوار

لب مگز، عشوه مده باز، که ما مستانیم

گرچه مستیم ولی فن ترا می دانیم

چند گویی: ز کجا و چه نامی؟ برگو

بسر خواجه که ما نادره دورانیم

بی تو ماندیم، بتلخی همه ایام گذشت

ما درین قصه عجب مانده و چون میمانیم؟

هرچه باشد برود، عشق بماند جاوید

ما و این عشق دل افروز که جان در جانیم

عشق مست آمد و در خانه ما آتش زد

بس عجب نبود ااگر بی سر و بی سامانیم

با در دوزخ سوزان بتوان زیست مدام

بی تو فردوس برین را بجوی نستانیم

زنگ تقلید همه از دل قاسم برخاست

چون که در دایره نایره عرفانیم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

گر تو مستی بر ما آی که ما مستانیم

ور نه ما عشوه و ناموس کسی نستانیم

یوسفانند که درمان دل پردردند

که ز مستی بندانند که ما درمانیم

ور بدانند حق و قیمت خود درشکنند

[...]

سعدی

خلق در ملک خدای از همه جنسی باشد

حاکمان خرده نگیرند که ما رندانیم

گر کسی را عملی هست و امیدی دارد

ما گداییم درین ملک نه بازرگانیم

سیف فرغانی

ما گدای در جانان نه برای نانیم

دل بدادیم وبجان در طلب جانانیم

پای ما بیخ فرو برده بخاک در دوست

چون درخت ازچه بهر باد سری جنبانیم

روز وشب در طلب دایره جمعیت

[...]

کمال خجندی

ما چو قطع نظر از روی نکو نتوانیم

دل به بیهوده بدگوی چرا رنجانیم

محرمی کو که به صاحب غرض از ما گوید

که دگر در حق ما هرچه تو گونی آنیم

زاهد آن به که گذارد به سر خود ما را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
جهان ملک خاتون

ما ندانیم که کشتی غمت را رانیم

نام تو ورد زبانست و ز جانت خوانیم

گرچه ملّاح جهانیم به دریای غمت

چون وزد باد جفای تو به جان درمانیم

سرو سامان نبود مردم سودازده را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه