جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین دارم
خلاصی نبست جانم را، که عشقی در کمین دارم
به حق روی چون ماهت، به حق زلف دلخواهت
که من در روز و شب مشتاق و رویی بر زمین دارم
برو، ای ناصِحِ رعنا، مکن دیگر نصیحتها
که من از دولت عشقش طریق مستبین دارم
قدحهای شراب لایزالی کم نمیگردد
سرم بر آستانست و قدح در آستین دارم
مرا مفروش، ای سرکش، ببین در حال من خوش
که من از آتش عشق تو داغی بر جبین دارم
برو، واعظ، مده پندم، که از پند تو در بندم
به جان تست سوگندم، که چشم راهبین دارم
منال، ای قاسم مسکین، ز درد عاشقی چندین
که من از ناز در رقصم: که یار نازنین دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و شور و شوقی است که شاعر به آن دچارش شده است. او از حال و روز خود میگوید که تحت تأثیر عشق معشوقش قرار دارد و هیچ چیز نمیتواند او را از این احساس عمیق بازدارد. شاعر به نصیحتهای دیگران اهمیت نمیدهد و تنها به عشقش فکر میکند. او از سرمستی و شور ناشی از عشقش میگوید و به کس دیگری جز محبوبش فکر نمیکند. در کل، این شعر حالتی شاداب و سرشار از احساسات عمیق عاشقانه را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من اگرچه در روح و دل خود حالتی شاد و سرخوش دارم، اما هنوز دردی عمیق در درونم وجود دارد. نمیتوانم از جانم رهایی پیدا کنم، زیرا عشقی در انتظار من است که به شدت احساسش میکنم.
هوش مصنوعی: به خاطر چهره زیبایت و به خاطر زلفهای دلربایت، من در هر لحظه از روز و شب دلتنگ تو هستم و آرزو دارم که تو را در زمین ببینم.
هوش مصنوعی: برو، ای مشاور زیبا، دیگر نصیحت نکن که من راه روشنی در عشق او دارم.
هوش مصنوعی: پیکهای شراب هرگز تمام نمیشود، سرم در آستانه عشق هست و همیشه یک جام در دستانم دارم.
هوش مصنوعی: ای دلیر، مرا به بهایی نیاور، بلکه ببین چه حال خوشی دارم. من از حرارت عشق تو بر پیشانیام نشانی دارم.
هوش مصنوعی: برو و دیگر نصیحت نکن، زیرا نصیحت تو برای من زنجیر است. به جان تو قسم، چشمی دارم که حقیقت را میبیند.
هوش مصنوعی: قاسم عزیز، از دردهای عشق زیاد گله نکن، زیرا من به خاطر معشوق نازنینم در شادی و رقص هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه دانی تو که در باطن چه شاهی همنشین دارم
رخ زرین من منگر که پای آهنین دارم
بدان شه که مرا آورد کلی روی آوردم
وزان کو آفریدستم هزاران آفرین دارم
گهی خورشید را مانم گهی دریای گوهر را
[...]
من آن خاکم که در راه وفا رو بر زمین دارم
ز سودای بتان داغ غلامی بر جبین دارم
ز مردن غم ندارم، لیک روزی کز غمت میرم
فراموشت شود از من به عالم غم، همین دارم
فدا کردیم در عشقت دل و دین و ز من مانده
[...]
دم گرمی طمع از ناله های آتشین دارم
که مشکل عقده ها در پیش از آن چین جبین دارم
مکن گستاخ سیر گلستانش ای تماشایی
که در هر رخنه دیوار آهی در کمین دارم
دمی صد بار در اشک را بر چشم می مالم
[...]
کجا از تنگدستی خاطر اندوهگین دارم
که همچون شعله صد گنج شرر در آستین دارم
بود آیینه آتش نما خاکستر عاشق
چو اخگر نور پنهان روشن از لوح جبین دارم
تو پر درد آشنا من بیزبان فرصت تغافل کیش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.