گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قاسم انوار

دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم

دستان نمودم، اما از عربده نجستم

گفتم بدو دویدم، گرد از رهش ندیدم

هرچند خود ندیدم در شور و غلغلستم

در عربده است عمری این عقل و عشق با هم

چون روی دوست دیدم از عربده برستم

گه قید نور بودم، گه قید نار سوزان

چون جمعیت بدیدم، از نور و نار رستم

ساقی، بیار جامی، از بهر ناتمامی

جامی بده بدستم، چون رند و می پرستم

ای جان جان جانان، ای روح روح و ریحان

از پای اوفتادم، جامی بده بدستم

قاسم بباخت جان را، یک بارگی جهان را

مشکن تو عرض ما را، گر توبه ای شکستم